RECEIVED MESSAGES / پیامک های رسیده
(1) - قطا رعشق سوی خدا میرفت/ همه سوار شدند ، اما وقتی قطار به بهشت رسید ، جز مخلصین همه پیاده شدند / چرا که فراموش کرده بودند که مقصد خدابود نه بهشت !! ( مخلص حق = مرتضی سپهری) . ***** بنده (مخلص ) که نباشی / متکبر میشوی : حتی در سجده های طولانی .( استاد شریعتی -علی ) - ارسالی مخلص حاج رضا
پیا مک های تراوش درونی شمارا منتشر میکنم
.
از بامداد 17 شهریور 1392
به بامداد 17 شهریور 1357
اینجا تهران ، انگار تهران ما نمی خواد خبری از دلهر ه ها ی شما منتشر کنه ! هر چی به خودم فشار آوردم تا یه کم بهتون نزدیک بشم نشد که نشد ، با شما هستم شهید شماره 17 ، الان داشتی چی کار می کردی ، خوابیده بودی یا داشتی با دوستات درباره راهپیمایی عید فطر چند روز پیش صحبت می کردی ؟ نمی دونم ، نمی تونم درکت کنم اصلن واسه چی فردا پاشدی رفتی راهپیمایی ؟ واسه چی اعتراض کردی ؟ آخه شب شهادت شماست و من حتی اسمت رو بلد نیستم چه برسه به هدفت! نمی دونم چی صدات کنم ؟ شهید شماره 17 ، شهید خونین ، شهید جمعه سیاه ، بذار یه چیزی رو در گوشت بگم : اینجا بعضیا شما رو شهید نمی دونن ! راستی شما چن نفرید 4000هزار نفر ، 2000 هزار نفر یا 88 نفر ؟ می بینی چقد راحت می شه رو همه چی تشکیک کرد . اینجا رو اعتقادات شما هم تشکیک می کنن چه برسه به تعدادتون . نظرت چیه بگم 88 نفر بودید، اینجوری خیلی چیزا راحت تر حل میشه ؟ می دونی این روزا 88 نحس تر از 13 شده ، هر وقت اسمش رو میاری همه فرار می کنن ، فقط ام فرار می کنن به سمت کی ،به کجا ، حتی چرایی اش اصلن مهم نیست !
من حساب و کتابم خوب نیست ولی بعضی اوقات، با همه نفرتی که ازش دارم مجبورم یه چیزایی رو حساب کنم ، این حساب کتاب زیادم سخت نیست بدون چرتکه هم میشه گفت: 88 تا یه ساعت میشه 88 ساعت ، هر ساعت 60 دیقه است ، دیقه ای 15 میلیون تومن می کنه 100 میلیون تومن ( می دونم خیلی کمتر از این حرفاست) هر سالی یه دونه مستند راجع به شما ساخته بودن ، سال هفدهم با شما آشنا می شدم امسالم با 35 امین نفرتون . پول زیادی نیست میون این همه... " لالله الا الله "وقتی پیش شماییم خوب نیست گفتن هر چیزی ، می خوام اینو بگم یعنی 100 تومن نداریم سالیانه واسه شما هزینه کنیم . به کی قسم بخوریم از این آهنگ های تکراری و تصاویر تکراری تر که هر سال پخش می شه خسته شدیم .
شهید شماره 17 ، خودت میدونستی که الان تو خیابون نیروی هوایی چه خبر بوده ، ارتشیا و ساواک تو چه فکری بودن ، مدام تکرار خبر حکومت نظامی به گوشتون می رسیده؟ فکر کردن بهشم موهای تن آدم رو سیخ می کنه. اینکه شماها چطوری باهم ارتباط برقرار می کردین ، تو خیابون اومدنتون ، انگیزه اتون ، رفاقتتون ، من اینا رو نمی دونم چون اینجا کسی به فکر شما نیست ، کسی از شما واسه ما تعریف نمی کنه اما جازه بده من از یه صحنه ای که دیدم واست بگم : چند روز پیش یه جمعه سیاهم تو مصر بود ، قبلنا اگه بهم می گفتن خون شما تو جوی های خیابون روون بوده نمی فهمیدم چی میگن اما بعد دیدن اون همه کفن و جنازه تو مصر تازه داره یه چیزایی حالیم میشه ، خدا رو شکر پیرمردهای مسجد محله امون خیلی خوبن ، بازم گلی به جمال اونا که یه چیزایی از شما و اون روزا واسه ما تعریف کردن .
سرت رو درد آوردم ، باید ببخشی میدونم حوصله ی منم نداری ، ولی خب دیگه بعضی اوقات اینقد پُر رو می شم، یادم میره شما هستی و تاریخ داره منُ با خودش می بره ...
تا اینجا از هر چی نمی دونستم گفتم ، این آخر خداحافظیه می خوام از یه چیزی بگم که می دونم :شهید شماره 17 ، مطمئنم نمی دونی فردا تو میدون شهدا چه خبره و چه اتفاقی قرار بیفته ، باورت میشه بعد سی و اندی سال از شهادت تو منم هنوز نمی دونم فردا تو میدون شهدا چه خبره ؟!
جالب بود جملات