بازهمم>انسان

مجادله ماهی ها !

بازهمم>انسان

مجادله ماهی ها !

تکه کوجکی از اینه هستی ام > من>تو >او > را منعکس میکنم > نشکنیدش .

بنام خداوند بخشنده مهربان : که انسان را ازگل (gel) ساخت ,                     وبا دمیدن عاشقانه     روح خویش دران کالبد , انرا به گل (gole) سرسبد افریده هایش قرار داد , وازشوق مشاهده این همه زیبائی , همه احاد هستی را فراخواند ,تا  دربار گاه ملکوتی اش , باریابند وتبریک بگویند , بخاطر خلق مخلوق زیبا ی او !!       وانسان , درکره زمین , ازذات خدائی خویش فاصله گرفت وازحق انتخابی که به او عطا شده بود , درطریق شهوت وخشم که فرایند زیاده طلبی است , استفاده نمود واکثرشان برعلیه پیام اوران او , شورش کردند واکثر انان را کشتند . واین انسان:درچنبره نادانی خویش . به خوابی سنکین فرورفت . وباموجودی خود ساخته وموهوم به نام (من) عجین شد, که کتاب کریم انان را : کور و کر ونادان , تفسیر میکند.           و: این تکه کوچک ازاینه بی کران : هستی ((  beeing  پس ازسال ها سرگردانی ودر به در در جستجوی خویشتن خویش:نه انکه میپندارم که هستم ,نه انکه به نظر اید که هستم,نه انکه ارزو داشتم که باشم !!بلکه ان عزیزحضرت عشق !؟........کدام ادرس؟از کدامین راه ؟!!......راه افتادم...راهی ترسناک ,موانع :بی شمار ,کوره راه های پرازجاذبه ,قهوه خانه هائی که هر مسافر خسته را میتوانست فریب دهد که :مقصد اینجاست ! صداهای دلبستگی های پشت سر:برای باز گشت , برای توقف !....پاها ی زخمی ازخار,چشم ها خسته وکم سو:از انعکاس سراب های وسوسه انگیز!!

به بن بست رسیدم ومایوس! لحظه لحظه موعودبود:...(من)باهمه وابستگی ها ,نیست شده بود ,هیچ یاری رسانی نبود!....کسی دیگر! متولد شد!دردکشنده زایمان تمام شد! خانه ازات واشغال پاکسازی شده بود, تااوبیاید.......,و...او....امد!!!     فسبح بحمد...... 

حالا:


 بدون هیچگونه ادعا ویا , لایحه دفاعی ازخویش , یافته ها یم را منعکس میکنم , بدون نیاز به گدائی تاییدیه دیگران !! لاحول ولا قوت الی بااله العلی العظیم :راست گفت............                                                             

نظرات  (۴)

سلام درود ما فونت های شما در هم دریافت می کنیم
پاسخ:
نجاریان عزیز : در درونت خوب میدانی که : وبلاگ , و بازدید کننده هایش ,  سنگِ صبوریست  برای بیان  حرف هائی که مخاطب اش را نیافبه ای !!                                                         خدمت رسیدم  و مطالبی را دیدم , کارتون قشنگه : هم آدرس هائی از {معرفت }  , دیدم , بعلاوه طنزی هوشمندانه , موفق باشید     . اجناس دکان من روی دستم مانده وباد کرده . کاش عابرین از من خرید نمیکردند . من راضی ام . از بخت بد , گاهی بد و بیراه میشنوم ؟! که چرا این اجناس را داری .؟؟                      گاهی تنهائی   , به تماشای اجناس ات می آیم ,  و کاهی شما ودوستا ن , به تماشای من .  لازم نیست خرید کنید . من به نگاهی , راضی ام !                              همین مطلبِ ناقابل , که نشانه ای است از تنهائی ی انسانِ امروز !! تقدیم به :ardeshow .blogfa .com   یا علی !            
سلام. خریدار کم است. چه باید کرد؟
پاسخ:
سلام , جای نگرانی نیست : چراکه اچناس ما , تاریخ مصرف ندارد و من اگر خیلی هم گرفتارِ {باد وبود بشوم !! تنها !! راویِ انسان !! هستم . شُکر ....عزِ وَجَل .
اینکه فرموده اید غم ما غم شخصی نیست برای من فعلا که در خودم گیر کرده ام مصداق ندارد. من فعلا تکلیفم با خودم روشن نیست. چه برسد به اینکه بخواهم به فکر دیگران باشم. در برزخم. آیا جبر تاریخ صحیح است و بشریت اجبارا باید از انسانیت دور میشد. اگر نه چرا نیکان قدرت هدایت فرد فرد  مردم به سمت انسان بودن را نداشتند. شاید انسانیت همین باشد که ما در آنیم. نمیدانم؟ معنی درست چیست؟
۱۷ دی ۹۲ ، ۰۳:۲۵ محمد عباسی
سلام. جالبه کارتون !
یجورایی از سبک نوشتنت خوشم میاد. به وبلاگ منم بیا و نظرتو بگو زیر هر پستی که دوست داشتی.
و اینکه واقعا 73 ساله هستید ؟
پاسخ:
به زیارت بلاگ تان نائل شدم / ازهمان دم پنجره ، مورد تهاجم هزاران سوئال قرارگرفتم /بوی خانقاهی را شنیدم که : ( سر بالین فقیهی ... کوزه ای دیدم لبریز سوئال -س. سپهری) / واین حال و هوای ذکاوتی در طریق ادراک واقعیت وجودی انسان را دارد / در پی سپردن چند گام ؛ شاید باید دور تر از خود و راه طی شده به تماشای خود بنشینیم و به محض آمادگی مجدد : راه ، مارا صداخواهد زد ، برای ادامه راه !!/ وپاسخ آخری : متولد مارس 1940/ تابعد.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی