HUMAN , In the days of life / انسان , در دو ران زندگی
چهارشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۱، ۰۱:۵۰ ق.ظ
در زمانی از جنسی اکسیری , دو زانو , روبرویش نشسته ام . سیگارش را روشن کرده است . همه هستند: شاعران, سوسیولوژیست ها , عرفای قرون , تا کنون ! , ازسراسر جهان . { مجری: از سایت بیان , به خاطر دادن این فضا تشکر میکنیم و به همه شرکت کنندگان اساطیری ! خوش آمد میگویم .} با پرسشی از استادآگاه آغاز میکنم .
- خسته به نظر میآ ئید ! استاد ! = کمی ! , حرف زدن ! آن هم وقتی از ژرفای جان بر می آید , از دویدن, بیشتر انرژی مصرف میکند . سخن از روی بی دردی , یا از علوم تجربی گفتن آسان تر است ! -نگاه شما به زمان ,دردوران زندگی چیست؟ = زمان : گذشته , اکنون و آینده : تقسیم بندی نسبی و اعتباری ذهن انسان است . اما زمانِ زنده , که سهم راستین از عمر ماست : همین دَ م است . گذشته مرده ست و , آینده : نیامده ! : به شما میوه ای در سه حالت تعارف میکنند : رسیده و له شده , رسیده سفت و تازه , کال! : اگر دندان شما سالم باشد , دومی را ترجیح میدهید ,نه؟ - همین است , میوه را به موقع اش چیدن ! - بفرمایید , اکنون ! یا{زمان حال } , چه مدت را شامل میشود ؟ = بستگی به مصرف کننده دارد , ممکن است کسی , یک برش از زندگی اش را , و دیگری , یک روز تمام را : زمان حال {اکنون } بداند , و ........تا برسد به کسی که فاصله زمانی میان هر دُم و باز دَم اش را !؟{ بستگی به چگونگی زاویه دید انسان } . = حالا , من می پرسم : چی شد که شما به سروقت زمان رفتید؟ - مساله حضور انسان , در زمان ! و در مکان ! را به تماشا نشسته بودم . = چرا می گوئی ,تماشا ! , وچرا نمیگو ئی , بررسی کردن ؟ - در عمل , واز نظر عامه مردم , هر دوعبارت , تفاوتی ندارند , اما : در بررسی وتحقیق ! محقق وبررسی کننده , در جایگاهی با فاصله دور از سوژه مورد تحقیق قرار میگیرد , اما هنگامی که : تماشاگر با تماشا شونده { سوژه } , تداخل پیدا میکنند , مشاهده کننده آنقدر نزدیک است که : به :حالت ! تبدیل میشود و در سوژه عجین میشود ! و همه حالات سوژه , در حالت تماشاکننده , که حالا فقط ,نگاه! هست ,متبلور میشود . واین ! چیستانِ نگاه ! در وادی ی معرفت است , که علوم انسانی , آنرا با نام عرفان !؟ میشناسد . +نام گداشتن بر یک چیز زیبا , کُشتن آن چیز است ! - درست است, جناب ریچارد باخ {ژر من}, اما , عرفان که , چیز نیست , یک نوع نگاه ! , است . + دیگه بد تر , نگاه !؟ که همه هستی را میتواند در بر بگیرد , در قفس تنگ واژه عرفان زندانی کردن , بلائی است که برسر همه عقایدآمده است , که برآیندش میشود : این است ولاغیر !! , یعنی ,دیکتا توری ! - جناب باخ , میبینم , اکثر دوستان بزرگوار حاضر , با تایید گفته شما , لبخندی از سر رضا یت ,بر لب دارند . - عرض میکردم استاد آگاه : تفاوت فاحش آن دو : این است که : تحقیق !{در مقوله شناخت} کاری است تئوری ! و لی مشاهده ! کاری است عملی ! مشاهده کننده , در فرایندِ دریافت ا ش : شناور است و تجربه ای درونی برای او !؟ - س. سپهری عزیز , تصویر ی از این حالت دارید؟ + کارِ ما نیست , شناسائی ی رازِ گل سرخ ! / کار ما شاید این است , که در افسونِ گل سرخ شناور باشیم !! ودر جائی دیگر : وخدائی که در این نزدیکی است: لای این شب بو ها / پای آن کاج بلند / روی آگاهی آب /روی قانون گیاه . !! _ حالا , یک محقق ! میخواهد , در مورد : خدا !؟ تحقیق کند , اول باید بگردد که : ایا او هست / یا نیست ؟ سراغ کتاب های رسولان الهی میرود , مثلا قر آن ! کتاب کریم , اورا دعوت میکند به : تماشا ی : آسمان , دریا ها, فصل های : رویش وتولد , میوه چیدن , برگ ریزان و فصل مر گ وخواب !؟ و گاهی سوگندی زیبا به این نشانه های تماشائی : به دمیدن فجر سوگند ! والطین وال...........!/ والشمس و..... {راست گفت...} ! + سهراب : به تماشا سوگند!! - ومحقق : او از این آدرس ها چیزی دستگیرش نمیشود , چون اهل تماشا وشناور شدن نیست ! امثال او همیشه دستشان خالیست ! + از شرق دور : در امر شناخت درون وبرون , که کل هستی را شامل میشود , تحقیق! هیچ جایگاهی ندارد , اگر دقت کنید : اهالی مقوله نگاه ! اینهارا بانام مدعی میشناسند , ودر برخورد با آنها , از روش راز گونه : غیب شدن !؟ بهره میبرند . + حافظ : با مدعی مگوئید , اسرار عشق ومستی / تا بی خبر ! بماند ; در رنج خودپرستی ! - لسان الغیب عزیز , این اسرار چبست ؟ + فنا درشور وشر حضور , در محضر معبود ! که به گُفت ! تن نمیدهد. - جناب علی شریعتی : گرامیست حضور شما , یادم هست که شما برای کمک به محقق ها , توصیه ای دارید ! + : چون گرفتاری این ها را میشناختم , به آنان پیشنهاد دادم : وقتی در پیرامون یک مکتب فکری , تحقیق می کنید , اصول آن را دو بار بخوانید , بار اول : مثل پیرو ان آن عقیده , وبار دوم : در مقایسه با آنچه عقیده توست . مشکل اینجاست که محقق اولین بار است که در پی چیزی میگردد که نمیداند چیست! به هر حال , خود محقق باید راهی به روی خود بازکند . - استادآگاه : در تقسیم زمان , در شرایط کاری می فرمودید . = ممکن است مقررات کاری مشاغل , دخالت کند , ومن کارورز , باید تبعیت بکنم , در آن صورت , تقسیم بندی زمان ! چگونه است ؟ در این حالت , اجبار ! زمان را دو قسمت میکند : {1} زمان کار , {2} زمان فراغت . - پوزش , تا فراموش ام نشده , آن زمان {حال} , که : مقدارش : فاصله میان : یک دَم ....و.....بازدَم , میشد ! همین طوری استوار وسِتَبر , روبه روی نگاه ام را بسته و وِل کن نیست ! ممکن است , باز تر اش کنید ؟ تا درهم شویم ؟! = آفرین! داشتم شک میکردم به : نگاهِ شاهدانه ات ! که الحق , تصویری روشن ازش ارائه دادی .! {ودادن این تصویر , لازمه اش, تجربه ای عملی , در درون است } ؟! / آن کس که 30 سال را , و آنکه : میانه دَم وبازدم را : , حال , یا : اکنون ! میبیند ! فاصله این دو : فاصله : شدت وضعفِ تاملِ آنهاست , که دوستمان مهندس مرتضی ، واژه تامل را در عنوان وبلاگ شان :{ نقطه تامل } , هشیارانه , به کار گرفته اند .واین واژه , که مترادف است با تماشا ! , وشاید باضریب تمرکز بیشتر ! که به نظرم , شرح اش را از شرق دور و سپهری: بشنویم بهتر باشد . + از شرق دور: در این نگاه! , تولد ومر گ مکرر انسان! وزمان! , و حضور کامل در اکنون , وحال ! : که درعملِ ، کامل زندگی کردن است . آنکس که همیشه , از زندگی عقب مانده است , یا همیشه دیر رسیده ویا : هیچوقت نرسیده :وغایب بوده است در زندگی : یعنی , زندگی نکرده است : او در گذشته مانده و {متوقف شده } , یا : باجسم اش در زمان ومکان حضور داشته اما :با همراه شدن با ولگردی های فکر {ذهن} , خود را از حضور در لحظه , محروم نموده است . چه فرق میکند ؟ غیبت از زندگی!؟ در لحظه ناب ! , با مرگ ؟ این غیبت مُدام , یعنی : زندگی نکردن . + سپهری : پشت سر , مرغ نمیخواند / پشت سر باد نمی آید/ پشت سر خستگی ی تاریخ است . و : زندگی ! آب تنی کردنِ در : حوضچه اکنون !؟ است . - بله ، اگر بازدید کنندگان ، این گفتگو را !! با بحث های روشنفکری و فلسفی تئوری ، یکسان نبینند ، درک مطالب و به کارگیری آن ها ، در دقایق زندگی شان : مشکلات بزرگی را از سر راهشان بر میدارند . از ساده ترین کار های روزمره ، تا کار های بزر گ !؟ شستن بشقاب ، برای کسانی ، کاری باب میل نیست ؟ چرا ؟ چون جزئی از زندگی به حساب نمی آید. پس آن را ، بدون حضور کامل انجام داده وخیلی از ظروف را میشکنیم !؟ + سپهری: زندکی شاید ، شستنِ یک بشقاب است ! + از شرق دور: در زمان شستن آنها : از زندگی غایب بوده ای ، وبا ناقص شستن ، خسارت وکسالت باتو همراه شده اند . کامل زندگی را ، با حضور کامل : در شستن بشقاب ، تمرین کنید ، انگار : شغل واقعی تو ، همان است . بادقتی که : از عزیز ترین و گران ترین داشته هایت مواظبت میکنی !؟ اگر موفق شدی ، لذتی خواهی برد که تا کنون تجربه نکر ده ای !! برای رها شدن از ولگردی های فکر ، بر دَم و باز دَم تنفس ات ، دقایقی چند ، تمرکز کن . در صف دل گیر و طویل نانوائی هم ، روش همین است . + از خداوند خواسته ام : به من یاری دهد ، بپذیرم ، آنجه را نمیتوانم تغییر دهم ! - با سپاس ، تلفات وخسارات ناشی از عدم حضور کامل در رانندگی ، در صد بالائی را دربرمیگیرد؟ تا برسد به تحقیقات ، در علوم تجربی ؟ مگر بدون تمرکز ! شدنی است ؟!/ یادمان باشد /یادمان باشد / پس از مدتی : حالتی توامان با انعطاف و باز بودن همه پنجره های :شنیدن !/ودیدن : بازمیشوندو باکمترین گرفتگی/ وبانرمی یک ماهی : فشار معمولی تمرکز ، ناپدید میشود / وهمه صداهای مزاحم ، به سکوتِ درون / میپیوندند.
- استادِ شرق دور ! , راستی آن شگرد غیب شدن ؟! چگونه است ؟ که برای مدعیان تحقیق به کار می بستید ؟ + این/ از اسرار /است , اما چون , محفل , محفلِ شناخت ! میباشد , اندکی میگویم ! راه حل , برای رها شدن از پرسش های, بی هوده است . چه شما غیب شوید , چه مدعی را فراری دهید , هردو " رها شدن است . به یکی از سوژه هائی که مدعی , سخت ,بهش علاقمند است : بتاز!؟ یا: به چهره !/ شخصیت!/ توهمی/ و/ساخت ذهن اش/ خراشی ! /وارد کن / آنوقت است که : از ترسِ به خطر افتادن موجودیت قلابی اش ! که : همه دارو ندار اوست , چگونه فرار می کند و همه جا : به بادکنندگان باد بادکِ سوراخ شخصیت اش خواهد گُفت : از آن دیوانه بی شخصییت , دوری کنید ! تا از تنهائی؟! دق کند ؟! وچنان هراسی در دل آنان ایجاد میشود : که علیرغمِ تضاد منییت هاشان , بنا بر مصلحت : اتحادیه شیاطین کوتوله , خود به خود شکل میگیرد ! همه بیداران , که گدای تاییدیه دیگران نیستند , آزمایش کنند. تا شاهدانی بر این واقعییت تلخ باشند . اما برای مر دم با شخصییت ؟؟: ممنوع است چراکه جسارت ِ: با خود زیستن را ندارند !! و اگر کسیرا نداشته باشند که ازشان تمجید کنند , آنوقت :ممکن است , افسرده شوند . -استادآگاه ،درتقسیم زمان به : زمان کا ر ، وزمان فراغت ، می گفتید . = ماهیت زمان کار ، همراه با دگرگونی های شرایط کار ، و تاثیری که آرام آرام ، بر کار ورز، یا کارگر میگذارد ، متغیر است . غیر از مشاغلی مثل کشاورزی و کار هائی از این سنخ که ،با دو مشخصه مثبت شان ،{با طبیعت سرو کار داشتن / و به سلیقه خود کارکردن } بر شاغل، اثر تخریبی نا چیزی دارند ، در بقیه مشاغل ، انسان ، آنطور که {هست} ، کار نمیکند بلکه: آنطور که از او میخواهند ، انجام میدهد . + پروفسور شاندل : دارد ابعاد متعدد انسان ، با تمدن ماشینی نابود میشود ، وآن یک بعدی که از او میماند ، کارخانه ، بوروکراسی اداری ، یعنی: شرایط کار تعیین میکند . + شریعتی : و ..ماشین ! وسازمانهای اقتصادی { تولید ، توزیع ،مصرف } ، یک تیپ !؟ از انسان میسازد که بتواند در خدمت تمدن واحد جهانی باشد ! واین ::: یعنی ، مرگ ! /وزوال فرهنگ ها ومیراث تمدن های گونا گون بشری / ومحرومیت انسان چینی ، ایرانی ، عرب ها و سیاهان ، از دست آورد های فرهنگی خویش ، که محصول در یافت های معرفتی از وسعت ، وپیچیدگی ، وزیبائی هائی که انسان را از اسب درشکه ، یا : گاوی که خیش شخم زدن را فعال میکند !! متفاوت مینمود ، محروم میشوند . به مطلب : دلقک های آوازه خوان ، وآن آقای{ سای } کره ای و ترانه او ، سری بزنید و نابودی تمدن کهن کره جنوبی را شاهد باشید ، این است ، دست آورد و ارمغان پیروزی جامعه جهانی/درجنگ ننگین کره ! / شَرم !؟ وشَرَف !؟ / سیری چند؟ / سازمان ملل متحد!!!؟؟؟ - مجری : استادان ،شاندل /وشریعتی ، من به یاد آنهمه جانفشانی های انسانهائی که برای از کار انداختن ماشین جهنمی فاشیزم ! /و طرح شیطانی نابودی همه تیپ های گوناگون بشری ، و اصلاح نژاد ها / با محوریت نژاد آریائی ؟! /افتادم ، وحالا ، شما ظاهرا ، نیستید ، تا شاهدی باشید بر هجوم تمدن خشن اروپا ، به همه تمدن ها و جایگزین ساختن طاعونی : بنام تمدن غربی که فرایند سادیسم استعماری آنهاست ، همراه با استفاده ابزاری از عبارات زیبای حقوق بشر ، دموکراسی لیبرالی ، به مثابه نقابی فریبنده ، بر چهره کریه فاشیزم مدرن . = آگاه : البته ، مقدمات این هجوم ، از مدت های مدید آغاز شد ، وکسانی ، تاثیر گذار بر روند تفکر فلسفی غرب هم دانسته یا ندانسته ، در آماده شدن زمینه موثر بوده اند ، مثلا : انگلس را نگاه کنید ، که به روایتی ، دیالکتیک {کشفِ هگل }.را که راز زایش و نوشدن مدام هستی است ودر تمامی عناصر مادی جاریست ، ودر نگاه آگاهانه میراث داران سلسله تجربیات درونی هم مورد شهادت است ، {از جمله لائوتسه} ، وسیله او وارونه میشود ، بعضی ها میگویند بر روی سر راه میرفت ،بر پاها بر گر داندند ، وعده ای وارونه اش را معتقدند . اما نظر مشترک ، آلوده شدن دیالکتیک به مارکسیسم !؟ میباشد . با روایت طنزی فلسفی ، وواقعی ، برای ملایم کردن فضای دیالوگ بهره می بریم : از جمله رئوس به اصطلاح ، فلسفه علمی مارکس ، این است :که ، مقوله های علوم انسانی ، مثل فلسفه ، هنر و...... / تابعی است از متغیر شرایط اقتصادی جامعه ؟! / در مجمعی که مارکس ، از نظریاتش دفاع میکر د ، به این اصل مارکسیسم که رسیدند ، یکی از حضار از مارکس پرسید : آیا فلسفه شما ، یعنی : مارکسیسم ، نیز مشمول این اصل{ تابع -متغیر} میشود/ یا مستثنی است ؟ /{ پاسخ مارکس ، در خور تامل است !! }/ ایشان عصبانی شدند وگفتند : من ! / مارکس هستم ؟ نه مارکسیسم !!؟؟ +شاندل: ما ، مرغانِ موهومی هستیم/که در عدم پرواز میکنیم . +شریعتی: مطالعه چگونگی اوقات فراغت، از مقوله جامعه شناسی و روان شناسی اجتماعی است که با آن، تیپ آن جامعه را معین میکنند . اوقات فراغت، ظرفیتی است ، که در آن زمان ، انسان میتواندابعاد حقیقی خود را داشته باشد !؟ / زیرا ، در هنگام کار{در دهکده جامعه جهانی }، هیچکس {خودش } نیست ، به ماشین شباهت دارد!! / در گذشته ، کار ! / فرع بود ؟ برای اصلِ خوب برگذار کردن اوقات فراغت !!{یعنی : زندگی ! } / اوقات فراغتِ فرع ، یعنی :زدودن خستگی ، برای آغاز کار مجدد ، که :بی ارزش است ومبتذل / اما در وقت فراغتی ،که ، اصل است ، انسان به ژرفای درون خویش فرو میرود ، وبه دریافت های شهودی از ذات اصیل انسانی خویش ؟ می پردازد . بانیایشهای گوناگون ، مدیتیشن ، یا گزینش راهی از هزاران راه ، به سراغِ او ! رفتن. هو! _ مجری {فتیله اش دارد تمام میشود ؟! } :: / تاملی آگاهانه/ در بی وزنی مطلق/گسسته از هر پیوندو وابستگی/ در ماورائ هستی / حقیقتِ همه حلقه های زنجیره هستی را / به کشف و شهود ، نشسته است /تا به ادراکی دست یازد / که او {انسان } از سرسلسله های زنجیره هستی است . وحضرت عشق ! / با او {انسان } / عاشق ومعشوقِ متقابل اند / ودر اوج حال / فنا . نیستی . و ......./؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/.............بیهوشی . = آگاه : آقای مجری ، شاید ، غیب شد . قبلا هم به این حالت دچار میشد!! روزهائی که درسال 60 سرهنگ قباد ، به پایگاه های مشترک سر کشی میکرد ، بچه ها ی سرباز وبسیجی پیغام میدادند که ما نماز ظهر را باشما میخوانیم ! / واو / در سجده اول/ میرفت !؟ / کجا؟ / نه خودش ونه کسی دیگر ،نمیدانست !!/ وقتی برمیگشت ،، با حالت اصحاب کهف !/ سر پرست جوانان بسیجی که متوجه بود ، می آمد ودر گوشش میگفت ، با اجازه شما ، ما ظهر وعصر را خواندیم . / وبرای اینکه نکند ! ناراحت شود ، میگفت : من حال شمارا درک میکنم / واو / در سجده ای بیخودانه / میگریست ، بابی صدائی !! - مجری : ببخشید . ========================================ططططططططططططططططططططططططط xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
۹۱/۱۲/۲۳