پرسش و پاسخ =Question & Answer گشودنِ این صفحه , برای بده بستانِ دوطرفه ای است , میانِ هم نوع ها {{انسان ها }} ی باز دید کننده , فارغ از مرزهای ساخته دست و یا ذهنِ انس1ان {به هر نام } , و , آینه کوچکی که : اگر شما
!! اراده کنید ,
روبروی شما خواهد بود : تا در ماهِ سومِ عمرِ این پنجره {{ وِبلاگ }} دریافت ها یش را از سلسله میراث دارانِ تجربیاتِ شناختِ درونی انسان , بدونِ ادعا......و.....توقعِ ...ونیاز به تایید....و.....تکذیب...باشما قسمت کند !!! 1 } نوشته های وبلاگ را {{ بدونِ پیش داوری.....داوری.....ونییتِ تفسیر و تحقیق !! و
عرض پوزش : بیان مطالب برای ژست های ع }}همچون شاهدی بی طرف نگاه کنید: تا با یاری حصرت باری... بتوانید در درون خودتان {به عنوان انسان اخص }} و در زندگی اطرافیان {{ به عنوان انسان اعم }} مشاهده کنید !! 2}} تجربه شده است : اگر بند {1 } را درست انجام دهید سوالی نمیماند {3 پرسش را در جای نظرات بنویسید ویا به 09185087431 که همراه من است پیامک کنید . 4 }} اگر اشکالی نداشته با شد : فقط, رتبه و رشته تحصیلی + شغل , بطورِ اعم : آزاد یا کارمند و سن , وبا عدمِ تمایل : هیچکدام لازم نیست !! ************** ***************************** از پرسش وپاسخ ها : چه درتجربه دردودل های پیامکی و چه کفتگو های روزمره : مروری میکنم , شاید , مطلب , روشن تر بشود !! ++/ گفتم...آقای....یک کیلو رنگِ مرغوب لطف بفرمائید....باقیمتِ منصفانه . گفت:....ای آقا !! ........انصاف رو...کشتن....مُرد. کفتم......گیرم ...حرفت کاملا درست باشه !! سهمِ تو روو!! کی کُشت؟؟ اون که در درونِ تو بود !! گفت: هر گز مساله را اینجوری نگاه نکرده بودم........باید فکر کنم !!؟؟ ***** انعکاسِ آینه : اکثرِ ما : بجای پذیرفتنِ مسئولییتِ فرایندِ اعمال مان , به فرافکنی پناه میبریم و بدنبالِ شریکِ جرم!!! چراکه از واقعییت آنچه که هستیم , بی خبریم و..................!!؟؟ ******* ++// آشنایان : هم کلاسی دبستان و......... , به تو میرسند و وقتی از حالش می پرسی , از پاسخ ها یش میفهمی که در گذشته !! متوقف شده است !! یعنی : بُرِشی از تصویر زندگیِ گذشته اش : که{ فکر میکند} , در آن موقعییت {{ شغلی , چهره واندامِ ورزشکاری و....}}کسی , یا شخصیتی مهم بوده است , برگزیده....ودر آن تصویر: متوقف شده , وچون: اکنون.....آن...نیست !! پس ....با این که نفس می کشد : در نطر خود اش , کارش تمام است...و مرده است ؟؟!! اگر رئیس اداره ای بوده , به آنجا که میرود , تحویلش نمیگیرند: بعضی از ژنرال های شاه , به محض باز نشسته شدن : یا سر از تیمارستان در می آوردند و یا حود کشی می کردند !!؟؟.................................................. انعکاسِ آینه >>> جُراَت کن ونترس : بپذ یر : واقعییتِ آنچه که {اکنون} هستی !! اگر موفق شدی !! برای نعمت هائی که داری وآنها رانمیدیدی , سجده شُکر بجا خواهی آورد !! ودرک خواهی کرد : که در گذشته هم : غایب بوده ای : جسمت در اداره ...اما: فکرت جای دیگر!! و...در {اکنون} هم : غایبی ودر گذشته مُرده : متوقف شده ای !! و......... فراموش نکن که : همه این ها : بازی های فریبکارانه ذهن !! و موهومی ساخته او: بنامِ : شخصییت.......و......{{ من }}....است . واین :آسان بدست....نمی آید !! ****************************** میهمان 15 دی 91 بی نام- پاسخ نطر شما با تاخیر زیاد- و یک پله پائین تر- تقدیم شده : کودکانه !! نگاه !! بفرمائید ! ************************************* قا بل توجه : با زدید کنندگانِ گرامی 1} بی نام 15/10/91 + نظر...2}ناشناخته , 26/19/91 + نظر >>>>>>>>>>>>>>> معرفت را هم , زمینی , کرده ایم !!!! ^^^^ :::: ادعای دهان پُرکنی است ؟؟ ما چه کاره باشیم ؟! این , خودِ حضرت عشق است , که زمینی اش کرده است!! اشاراتِ آیاتِ کتابِ رُسُل , به فصول {بهار ,......زمستان }و نجوم , کوه , رود , دریا , جانداران , زایش , زندگی , مرگ !!! و....انسان !! : خلقت , کرامت , حقِ انتخاب و پذیرشِ مسئولییتِ فرایندِ انتخاب , و :پاسخگو بودن انفرادی : در پیشگاهِ آن بخشندهِ مهربان !!؟؟ {{ تمامی اوراق هستی و به جوهر تبدیل شدن تمامی اقیانوس ها , برای نوشتن , وهمه دهان ها: برای گفتن , کفایت نمیکند !! }} .... و دریافتِ منِ انسان{تکه ای از آینه هستی} : این است : همه چیز , به مثابه , هدیه ای برای , انسان , این شریفِ عصاره عشقِ آفرینش !!! حالا, میهمانِ بی نام 15/10/91 , فضائی از کاغذ , یا یک بومِ سفید!! به تو داده اند و تو را مختار کرده اند : تا : زندکی انتخابی خود را: نقاشی کنی !! هرچه طراحی کنی : میشود: زندگی ی تو !! اگر این طرح , با سلیقه دیگران {به هر نام } کشیده شود باز هم : انتخابِ تو YOU ست و اگر احساسِ پوچی !! داری , این اخطار درون توست که می گوید : طرح تو , مشکل دارد , بجای توقف در پوچی!! طرح ات را آنطور که دوست داری , که ممکن است دستآورد مادی اش کمتر باشد !! اما از آن رضایتِ خاطر داری , دوباره بِکِش !!! و : بدان !! تو , فقط مسئول زندگی خودت هستی !! و تنها : پاسخگوی وجدانِ انسانی خودت می باشی : که نامِ دیگرش : خداست !!! اگر درست انتخاب کرده باشی : مطمئن باش که : پله پله : از دلسوزی , مهرورزی و عشقِ بی منت !! به همه انسان ها : برا بر توانِ مادی ومعنوییت , دریغ نخواهی کرد.... ودر این مسیر : پاسخِ هایت را : با نگاه همیشه {تازه } ات : دریافت خواهی کرد !!! و...اما : گرامی نا شناخته 26/10/91....... خدای معشوق ...وخدای عاشق : با دمیدن روحِ پر جلال وجبروت ا ش : به کالبدِ انسان !! دیگر : اسراری از این مخلوق گرامی اش , باقی نگذاشت !!! تاجائی که : وعده خدا گونه شدن انسان را.................!!؟؟ و با آدرس دادن های مکرر : او را به کشفِ همه عناصرِ در آسمان وزمین و رابطه این عناصر در سلسله زنجیرِ هستی !!! , سفارش فرمود !! وشگفتی های کشفیات انسان های بیدار را : در هر لحطه شاهدیم !!!........و حقِ اختیار انسان را تا آنجا گسترش داد : که { ان اله لا یغییرُ ما بقوم..حتی یغییرُ ما بانفسهم}: ما , سرنوشتِ هیچ قومی را تغییر نمیدهیم , مگر آنان : باتغییرِ درونشان{ نوعِ نگاه به : زندگی, جهان وهستی } چگونگی زندگی شان را انتخاب نمایند !!! حالا اگر , کسانی در گدشته , حد اقل های دریافت درونی شان را , انحصار طلبانه , و باحسدِ کوته بینانه , اسرار حق !! نامیده اند و از شریک کردن انسان ها , در یافته هایشان !! , با احساس خطر از مدعیان ویا رقبا ویا حاکمانِ خون خوار مغولی وسلجوقی وعباسیِ دورانِ شان !!! : این مشکلِ آنان بوده است !! و به گشاده دستی بی کران حضرت اش , که بی منت است وپایان نا پذیر !! ارتباطی ندارد !!! لاحول ولا قوت الی بااله العلی العطیم........ .صدق اله ............ ^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^>>>ادامه پرسش : از میهمان گرامی : ایمان.م. 1/11/91 : با کلیدِ{مشاهده} , با ابعاد جدیدی از{{منِ کاذب}} خود ,آشنا شدم : آیا : مشاهده گری برای تشریف بردنشان کافیست؟ گاهی احساسِ اندوهی را مشاهده میکنم که از بی توجهی خانواده به {منِ کاذب} سرو کله اش پیدا میشود, به گمانم {من} جدیدیست . آیا درست حدس زده ام ؟ پاسخ : ایمان عزیز !! به درستی شما , وجودِ واقعی وانسانی ی خودتان را شناخته اید : کار ی سخت را با مشاهده بی طرفانه به عکس العمل های درونی وبیرونی تان در برخورد با رویدادها , به سر انجام رسانیده اید !! هر دو بخشِ پرسش از یک مقوله اند وشما بادرک درست ,پاسخ را یافته اید !! مکاشفه ومراقبه : بانگاهی{ شاهدانه} کاریست دائمی !! وسپس به عادتی زیبا و آرامش بخش ,تبدیل میشود !!! و با اعتماد به حضرت اش {توکل} جلوه های حضور او را در درون ,شاهد خواهید بود !! در مورد پدرو مادر , شما جز محبت ویاری بدون منت !! کاری ندارید !! شادمانم از زیارت شما !!******ادامه دارد درصورت مطرح شدن پرسش !!
رفته بوُدم سَرِ حوض ، تا ببینم شاید , عکسِ تنهائیِ خود را در آب : آب در حوض نبوُد !! ماهیان می گفتند : { هیچ تقصیرِ درختان نیست } ظهرِ دَم کردهِ تابستان بود , پسَرِ روُ شَنِ آّب , لَبِ پاشوُ یه نشست ، وَ عُقابِ خورشید , آمد او را به هَوا برد , که بُرد..! به دَرَک راه نبردیم به اُکسیژِنِ آب ، برق از پوُلَکِ ما رفت که رفت . وَلی آن نوُرِ دُ رُ شت , عَکسِ آن میخَکِ قرمز در آب , که اگر باد می آمد , دل او: پُشتِ چین های تغافل میزد : چَشمِ ما بوُد : روُزنی بود به اقرارِ بِهِشت !! تو اگر , در طپِشِ باغ , خدارا دیدی ,همَت کُن , وَ بگو , ماهی ها , حوضِ شان بی آب است ! باد میرفت به سر وَقتِ چَنار من به سرو قتِ خدامیرفتم .................................................................................................................................... ما : من..تو...او...ما....شما.....ایشان : بهترینِ ماهی های اُ قیانُوسِ آفرینشیم . اشباع , از حضورِ اقیانوس , واقیانوس : اشباع از حضورِ ما !! و چقدر غم انگیز است , مجادله ما بر سَرِ : چند وچوُنِ اقیانوُس!! ............................................................................................................................ ما انسان ها ، درخت , گُربه و سایرِ جان داران , از نظرِ جسمی , از ارگانیزمِ مشابهی پیروی میکنیم !؟ پس تفاوُت در چیست ؟ آفرینش به ما , انسان !! حقِ گُزینش { انتخاب } داده است , با امکاناتِ لازم , برای به کار بُردنِ این امتیاز و.........مسئول بودن !! .....تکرار میکنم : مسئول بودن , در آنچه در کِشت زارِ زندگیِ مان : میکاریم , و چگونگیِ داشتِ آن { مراقبت } , ومسئو لییت در رو برو شدن با محصولی که : برداشت میکنیم , بدونِ فرا فکنی....و به دنبالِ شریکِ جُرم گشتن !!! وسایر جان داران , معصوم وبی گناه : از آن چه که نظمِ آفرینش برایشان برنامه ریزی کرده است , دقیق وبدونِ کم وکاست پیروی میکنند وهرگونه خطا , محصولِ دخالتِ جنایت کارا نه انسان است !! ....................................................................................................................... این تکه آینه ای که رو به روی شما ست , با تک تکِ شما , که هرکدامتان , تکه ای از آینهِ هستی { بودن , } ,هستید , برتری ندارد , تفاوتی که هست : درد ورنجیست که درتراش وزدودنِ غبارِ های مزاحمِ دیدن ! کشیده است !!!! ؟ وآینه کامل : از تما میِ آیات و نشانه های آفرینش است , که : هستیِ حضرتِ عشق را با انعکاسی عاشقانه , در حالتی ، از نیستیِ و فنای حجابی با نامِ وَهمیِ { خود!!} بازتابی می کند ///// دو تصویرِیکسان وشفاف ,وبه فاصله شش قرن از دو آینه : از سلسله پیشگامانِ تجربه های درونیِ انسان : آینه اول : کُنفُسیوس , وآینه دوم : مولی علی . وتصویر : درد از توست , و نمیدانی , , و ....درمان ... در ...توست , و....نمیدانی !!!!! تصویری دیگر : تو...{خود} ...حجابِ {خود} ی.....از....میان....برخیز :....مولانا....!! تصویرِ اول , فقط {نگاه} میکنیم , نه به عنوانِ مدعیِ فضول : عارف , علی شناس , مُفَسِر , محقق : چرا که تیتر ها , حجاب های ضخیمی اند : برای : ندیدن !! نگاه , مثلِ چوپانِِ بیابانگرد !! آیا بیشترِ پیام بران ,چوپان نبوده اند ؟؟..........شناور شو در نگاه : شاهد , شهید !! و........ادراک ! /////////و...تصویر دوم :...{.خودِ } اول , موهوم ..و...ساخته ...ذهنِ ماست....وهمی که با پوچ بو دن اش : جهان را به دیوانه خانه ای بدل کرده است که در آن : کسی احساسِ دیوانگی نمی کند !! وزندگیِ و ارتباط انسانهارا {در کلِ کره خاک } به جهنمی از :کینه , نفرت , ریاکاری , ستم , فقر وآدم کشی تبدیل نموده است . با کسب معرفت از درون خویش : {خودِ} اول باید گورش را گُم کند , تا ....{ خودِ} بخشنده ومهربان , که از جنسِ حضرتِ عشق است , و در گوشه ای در درونِ ما در انتظار نشسته است .... تا خانه دلِ ما ,ازآنچه جهنمی ست ...پاک شود , واو...به خانه پاکیزه اش : که دِلِ ماست , وارد شود....و....... ....................................................................................................................... آخرین گفته اسقفِ انگلیسی نوشته بر سنگِ مزارش در تغییرِ جهان, چنین است : درنو جوانی , میخواستم جهان را دگرگون کنم , اندکی که بزرگ تر شدم , دانستم : شدنی نیست , خواستم : اروپا را نجات دهم , فهمیدم , کارِ من نیست , گفتم : کشورم را تغییر دهم ......شهرم را .....موئمنینِ کلیسای خودم را .....!!! نتوانستم . اکنون که به پایانِ عمرم رسیده ام , باورم این است : که اگر تغییر را از {خود}م شروع می کردم چه بسا به تغییر در شهر, درکشور وشاید : به اصلاح جهان میانجامید!!.... ........................................................................................................................... یادمان باشد : امورِ سیاسی , کارِ آینه نیست . اگر چه : هرچه هست ........ کارِ.....انسان است , اما ویژگی سیاست , عدمِ شفافییت است و پنهان کا ری , و رعایت اصلِ نیاز به دانستن : اطلاع رسانی را در دنیای سیاست , شبیه امورِ نظامی , به طبقه بندی امنیتی میکشاند . واگرکسی توقع داشته باشد که : اقداماتِ سیاسی , تمام وکمال در دست رس باشد ! از بی اطلاعی اوست !!! به هر حال : امور سیاسی , کمکی به معرفتِ درونی نمی کند . ااما : معرفت به درون : شناختِ مسئولان را از بازی های سیاسی رقیب افزایش میدهد !! تا تولدِ انسانِ بیدار , یا بیدار شدنِ انسانِ موجود, این گونه خواهد بود !! ویادمان باشد: صداقت , درفضای فریب !!....به حماقت !!! بدل . میگردد ؟؟؟!!!! ......................................................................................................................... مولانا جلالدین گفته است : اگر مخاطب ات را عوضی گرفتی ، در آن صورت ، هرچه گفته باشی چرند و بی هوده است. ودر اوج بی همزبانی مصداق شمس تبریزی میشوی ، که فرمود : آن خطاط ، سه گونه خط نبشتی : اولی را ، خود خواندی و غیر ، دومی را ، خود خواندی ولاغیر، سومی را ، نه خود خواندی و لاغیر ، آن خط سوم ، من ام !! ............................................................................................. روستائی پاک سرشتی به شهر آمده بود، سراط ظهر ، باتکه نانی در پیاده رو خیابانی نشسته بود ، داروغه به او گیر داد که شهردار گفته است سد معبر نشود، روستائی اندیشید که راه و جا ، ما لک اش خداوند است ، و توجه نکرد به دستور شهردار ! داروغه علاوه بر تنبیه بدنی به او ناسزا کفت : دَیُوس !! روستائی این ناسزا را برنتافت و با قدرت بدنی که داشت ، داروغه را به زمین کوبید ، داروغه های زیادی در بندش کردند، شهردار به فراشان دستور داد که مرتبا و مکرر ، علاوه بر کتک زدن ، آن ناسزای زشت را در گوشش فریاد کنند ، روستائی ، تا جان در بدن داشت به اعتراض خود راخون آلود نمود ، تا دیگر رمقی در او نماند !! آنوقت شهردار فرمود بند هاش را بگشایند و ناسزا زا را فریاد کنند ، روستائی ، گرسنه و زخمی تلو خوران در سکوتی از درد ، راه روستا را در پیش گرفت