لیچار : همکلاسی ، همکار من ، هم محله ای نازنین ، ای همه خوبان ! : رازی را افشا میکنم ، بشرطی که بین خودمان بماند : میخواهم شما مراپذیرش کنید ، شما باید بگوئید که : که هستم !! ، چه هستم ، وچگونه باید باشم : تا مورد تایید شما باشم؟ مینویسم : چون میخواهم سری از میان سرها در آرم و بشوم : نویسنده ای اهل قلم !! ، و این ، اتفاق نخواهد افتاد تا شما نمرات قبولی ام را بدهید ، چراکه من به تایید و تمجید :معتادم . من : پیرو مُد ، هستم ، لباس های مرا : پدر ومادرم : به روز ؛ و مد روز برگزیده اند ومن هم به سنت > پیروی ازمُد وفادارم . من : از آدم های سنتی ، خوشم نمی آید ، میدانید چرا ؟ خودتان بیشتر ازمن میفهمید که آن ها جرئت شکستن سنت کهنه را : که آن هم روزگاری مُد بوده ، ندارند ، آنان اگر میخواهند پیشرفت کنند ، باید به سنت پیروی از مد برگردند . سنت پیروی از مد را نفهمیدم چه کسی بنیانگزاری کرده است ؟ کارخانه جات تولیدی؟ چی میگن ؟ فرهنگ مصرف گرائی؟ اینهارا همان سنتی ها میگویند و آن هم علت اش حسودی و چشم ندیدن پیشرفت دیگران است !! من شخصیت مورد تایید امروزی هارا میخواهم ، این ها این نو بودن در لباس و اندیشه را چرا سیاسی اش میکنند؟؟ من باید بدانم که شما چی دوست دارید که بخوانید ؟ تا من همان هارا بنویسم ؟ چه دوست دارید بشنوید؟ تا من ، آن را بگویم !؟ گاهی اشتباها بحث بیهوده اجتهاد را مطرح میکنم ، اما من به دموکراسی لیبرال معتقدم ، و اکثریت هرچه دوست دارند همان را میگویم ، و این از نشانه های دموکرات بودن است !! پیامبران توحیدی هم اگر گوش به اکثریت میدادند ، این همه مرارت نمیکشیدند !! خلاصه کلام، من ، گدای تاییدیه شما هستم : مرا یاری دهید!!