بازهمم>انسان

مجادله ماهی ها !

بازهمم>انسان

مجادله ماهی ها !

تکه کوجکی از اینه هستی ام > من>تو >او > را منعکس میکنم > نشکنیدش .

۱۹ مطلب در آذر ۱۳۹۱ ثبت شده است

عنوان مطلب , سالکی از تبارِ عشق ودانائی را به خاطر می آورد : شهید, دکتر علی شریعتی مزینانی !! {او , از ...هابیل...بود , واز حلقومِ اش , نَفَسِ آتشینِ :  ابراهیم , علی , ابوذر ...وحسین .....و زینب , و تمامی برخاستگانِ به قسط ,  از ازَل....تا....ابد..:     شنیده میشد , و...میشود!!!!              *****************************اتهام ما چیست؟ ................پدران , مادران , آموزگارِ کلاس اولِ دبستان ! دبیرستان ,  جامعه.....دانشگاه....؟؟؟    از خودم شروع میشود , تفهیمِ اتهام ...و به تک تکِ شما !!!!............ صحنهِ یکی از : بی شمار جُرمِ های مان  , باز سازی میشود ::::::      از تولدِ بچه مان آغاز کنیم : پس ا ز پایانِ دردهای مادرش>...او..آمد...سالم است , شُکر...ای خدای مهربان !!.....هورا , مبارک است.......ترخیص !!.....میریم خونه ....سیسمونی....کادو....>..یکماهی ....با لبخند...راست و دروغ...قاطی ! زندگی..؟...آره ...مجادله ماهی ها.....>....به کی بُرده ؟ ...به مامانم !..نه..به خاله...بیتا ...!...چِشاش ؟....  آقا بزرگ !....نه !....مامانِ من !...آره..مامانِ..{من>من<...من }......ازخستگی ..خواب.؟.وبیداری..شیر!!...............>>>>> ماشاله ...راه میره....>>>...شیرین ...زِ بو..نِ....من!..بگو بابا !....نمیگه....فقط مامان...چِ....را؟.....برای اینکه .....مامان شیرداد....<..آره...اما..بابا هم نان داد...بابا آب داد  و....شوخی ....وجدی..در هم >>>>>>>>>> ** انعکاسِ آینه : احساسِ مالکییت , آرام آرام , دارد وارد میشود تا پرده ای شود برای ندیدنِ واقعییتِ وماهییت کودکی که ما دوتا {مرد وزن} با ازدواجمان , سبب تولدش شده ایم شود , بجای دیدن انسانی مستقل ودرحال تکامل جسمی , وهمزمان : کنجکاوی وشگفتی اش از چیستان جهانی که واردش شده !! عروسکی لطیف وجاندار را می بینیم , که به {من !! } تعلق دارد : منِ ! مرد , من ! زن {چرا که هنوز به ادراکِ/ ما / دست نیافته ایم  و فراموش میکنیم که :دو انسان بی همتا ودارای حق انتخاب , آگاهانه , باهم همراه گشته اند و حالا : دوبال {زن ومرد } , پرنده ای کامل وآ ماده پرواز شده است , و هیچ کدام از این بال ها  بر هم برتری ندارند , چرا که هرگونه حس برتری جوئی هربال , عدم همآهنگی اایجاد می کند : و.....پرنده.....زمین گیر ...میشود : واین , یعنی : ادراک مفهوم : >ما....وفراموشیِ .>....من !....من !!!  /وشناخت عملی از> دخالت مزاحمی با نامِ > پسرِ من > دختر من : در حس مهربانی وعشق !! که : بی منت... است , هم مانندِ : همه نعمت های حضرت عشق , برای همه , وبدونِ منت !!!!............. . اما موتور قدرتمندِ عشق !! در درون مادر , که از آیات ونشانه های آن :بخشنده و مهربان !! در انسان است , فرصتِ خود نمائی را به :  حس جهنمی مالکییت , نمیدهد !! وعشق... در نگاه ..و.در هر چکه شیرمامان ....و ژرفای چشمانِ بابا................******* تا اینجا .....آیا میتوانی ؟؟ اتهام هائی را که در این باز سازی : روی پرده ..وپشت پرده روایت است !! به خودت .....تفهیم {اتهام} بنمائی ؟؟؟؟؟!    ***********************کودک را از بازی ادراکِ خود به خودیش , جدا کردیم , و به مکتبخانه کتابت بردیم , ...آب ....بابا .... کلاس اول تمام....کارنامه : 20/20 /19 /20 .....معدل = 19/75 .   بچه ,{ پشتِ سر} را نگاه نمیکند !! ......  ما , مادر ,پدر ومعلم : فکر میکنیم که کودک , کلاسِ اول را {سال گذشته} گذرانده !!!{و اورا در گمان , مثل خود می پنداریم} درحالی که:    او , با{ پارسال} و{ دیروز } , اصلا.....و.....ابدا.....کاری ندارد!!؟؟       ما.....ذوق زدگی مان را , از روی علاقه !! از> شمارشِ روز ها : تولد , شیرخوارگی , اولین روزِ دندان درآوردن وغذا خوردن , حرف زدن , راه  رفتن و اولین روز کودکستان , دبستان وکلاسِ اول و..........!! و ثبت این رویداد ها : با عکس , فیلم و گرد همآئی وجشن .......همه وهمه : برای اثبات شادیمان به دیگران!!؟؟ آری : دیگرا ن!!! , و گاهی : از ترسِ مامان وبابا بزرگ وحرفِ مردم !! , سنگِ تمام میگذاریم و درصد افراط ما, درصد تخریب رشد طبیعی کودک را بالا تر میبرد!!؟؟.....******تفهیمِ اتهام به شما ,   مهر بانان !!!{{ کودک , داشت : طبیعی !! برابرِ فطرت خلقت اَش: که حضورِ کامل درتنها لحظه{ زنده} زندگی !! یعنی : اکنون و { حال} و مکانِ درستی که باید باشد !! یعنی : اینجا !؟   و اما شما , مثل همه مردم !! اورا گرفتارِ  ,    گذشته !! {مُرده }  و آینده {نیا مده } کرده اید !!! البته مشاوران تربیتی هم در این اتهام , با شما شریکند با : پافشاری بر : آینده نگری و برنامه ریزی و مدیریتِ خانواده !!؟؟  همان بلائی که در کودکی , مجرمین مهربانِ به سر شما اوردند ,شما هم , بسرِ کودکتان آ وردید !!     اتهامتان را صد بار : بی طرفانه , وبا مروری شاهد وار , از نگرانی هائی که درکودکی ,با دستکاری در روند رشد طبیعی تان ,کشیدید وهنوز.....میکشید !! درک , وسریعا وبا هشیاری, تا حدِ ممکن : جبران فرمائید!! روشن تر میگویم  : همزمان با رشد طبیعی کودکتان : به کودکی برگردید و گام به گام , کودکانه , با کودکتان همراه شوید واز او : زندگی را فراگیرید!! سخت است : اما شدنی ست!!               ********************کودک , اگر از  آسیب مهر بانی شما به :{ پسرمن , دختر من},  خیلی متاثر نشده باشد: به یاد گرفتن ادامه میدهد, بدون دغدغه خاطر !! اما : حسِ مالکییت , وِل کُن نیست !! دغدغه معدلِ 19/75 به جان ما افتاده.....پچ پچِ درِ گوشی مامان به با با : دخترِ{پسر} خواهرم معدلش 20 شده ,{ او} که از{این} , با استعدادتر نیست !! اگر بچه را کمک نکنیم , روحیه اش خراب میشود!!؟؟ با با :فردا برو به دبستان پیشِ معلم اش , کلاس تقویتی....و.....      نتیجه : هیچ !! .....آرام آرام ...بچه مشکوک میشود ....!! کم کم  بچه را موردِ هجومِ اسلحهِ { نصیحت } قرار میدهیم , ببین ! تو ! نباید از پسر خاله ات عقب بیفتی !! تو از او!! باهوش تری , باید جبران کنی و ازش بزنی جلو ........وهزار اقدامِ دلسوزانه ............***********************تفهیم ِ اتهام {این آقای وبلاگی هم شورشو در آورده  , اینجور که این آ قا میگه !! بفرما: بچه را ول کنیم و اصلا فکرِ آتیه اش نباشیم , مثلِ بچه یتیم !!}}**************   مهمانِ حبیبِ خدا !! اگر به دنبالِ ِآینه ای می گردی که تصویرهایش بابِ میلِ شما باشد ؟؟ همچین آینه ای وجود ندارد !! آینه چون ...نقشِ تو ..بنمود راست/ خود شکن / آیینه شکستن/ خطاست !!****** بعلتِ سنگین بودنِ جُرم...ببخشید...اتهام......تا جلسه بعد.....                                                 ***                                                                                 جلسه دادگاه رسمی است : حضار بایستند . خدایا : برمحمد,درود فرست.               - قاضی دادگاه :  در این مدت طولانی , پرونده های زیادی در باره : باز همم>انسان , و اتهام های وارده به فرزندان حضرت آدم {ع} , معوقه بود و همه آنهارا رسیدگی کردیم و احکام صادره هم , باوساطت این آقا وبلاگی , تعلیقی شده , بهر حال گفتیم این پدران ومادران متهم, شاید بااین فرزند به سفر نوروزی بروند : این پرونده راهم مغلق کنیم تا شاید , مرتکب جرم ها ئی مثل :  مقایسه کردن بچه باهم سن وسال ها که درصورت ارتکاب  به تحمیل رقابت به جنگی دائمی با رقبا کشیده می شود و همه کینه ها و آدم کشی ها از اینجا سرچشمه میگیرد , وحکم اش فساید در زمین خداست واین حکم قابل تعلیق نیست , تا بهار آینده صبر میکنیم !   شاید بازهمم>انسان , از پیگیری اتهام دست کشیدند !!  برمحمد وآل محمد : صلوات .                                               {  پایان}    


                                                                   




































                                                             >>>ادامه دارد<<                      

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۲۷ آذر ۹۱ ، ۲۲:۴۴
عابدین گودرزدشتی

آقای نتان یاهو natan yahoo :   همشهریِ نهاوندی !! شمارا هم به نام انسان !! مورد خطاب قرار میدهم , نه نخست وزیر تشکیلاتی هرتسلی , بنام اسرائیل !!

میتوانی برگردی به کودکی ات ؟؟ محله یهودی ها , دبستان اتحاد وبازار پارچه فروش ها وزندگی درشهر نهاوند !! حجره کسب وکار مرحوم ابوی :حاج ناتان ! غیر از معدودی اوباش باج بگیر , کسی مزاحم کار وزندگی شما نبود ومن واکثر دانش آموزان دبیرستان با هم کلاسی های یهودی مان دوست ورفیق بودیم ودر حافظه دقیق ام : جیزی از منبر وعاط به ویژه روحانی سرشناس وسریح الحجه مرحوم حاج شیخ مَد ولی {محمد ولی}حیدری که با نییت آزار روحی یهودی های نهاوند گفته شود,نیافته ام !!  اما چیزی از شما به خاطر ندارم , شاید ازکودکی به سرزمین قدس مهاجرت کرده اید , اما اگر گرفتارباطلاق توهمی و نژاد پرستانه hertsel نشده باشید,که شده اید, یهودی های ایرانی آنجا ,گفته هارا تائیید خواهند کرد !! اما : تا آنجا که این آینه رصد کرده است , پولتیکی را که ابوی در بازار آموزش میداد و اجرامیکرد , مو به مو , در برخورد با مقاومت فلسطین ,به مثابه تاکتیکی دائمی وسِناریوی مظلوم نمائی ,اجرا میکنید وچندو چونش را به اطلاع میرسانم : کسی از نزدیکان , که در نوجوانی شاگرد حجره ی ابوی شما بوده می گفت:هرگاه با کسی از بازاریان یا روستاییان کوه نشین به عنوان مشتری, درگیری یا اختلافی پیش می آمد به فرمان حاج ناتان همه ی هم کیشان با چوب و چماق می ریختند و او را لت وپار وخونین ومالین اش می کردند وحاجی همیشه درگوشی به همراهان می گفت: بزن و قال کرو bezan va ghal karoo و معنی فارسی آن این است: حسابی کتک اش بزن و همزمان فریاد مظلومانه بکش که:آی مسلمان ها به فریادمان برسید,مارا کشتند!!! حالا شما در این کار استاد شده اید, آپاچی ها و جنگنده ها در پشتیبانی از تانک هایتان به غزه هجوم می برند و پس از شلیک متقابل چند راکت قسام!!شما برای آتش بس, شرط عدم شلیک موشک از طرف مقابل را با بوق و کرنای کانال های تلویزیون غرب که همه در سلطه ی لابی های شماست, به شیوه ی:بزن و قال کرو, امنییت اسراییل مظلوم را سر می دهید و احمق هایی هم هستند که باور می کنند یا خود را به نفهمی می زنند!!؟؟ ii ********************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************** ....آقای....ناتان....یاهو: کمی از جرات ایرانی ات مانده تا با هم در تونل تاریک و بی انتهای تاریخ,قدمی بزنیم؟....*** از حضرت موسی {ع}  جستجو را آغاز میکنیم : آن والا مقام , در غبار ضخیم ارزشهای طایفه ای قوم یهود , ودرنگاه آنان گم شده است , وشما خوب میدانید  که این ارزشها هیچ ارتباطی به تعلیمات توحیدی آن فرستاده خداوند ندارد . Hertsel آن نژاد پرست ضد توحید , آتش فرقه گرائی را تا حد جنون ناسیونال سوسیالیسم {نازی} سرجوخه هیتلر تن کرد , تا جائی که مهاجرین یهود , بجای بازگشت به آن حضرت , دیوانه وار سرگرم کندن تونل , در اعماق مسجدالاقصی هستند !!! آنان نمیدانند , {ویا شور نژاد پرستی کورشان کرده است }که این مکان : نماد همگرائی ادیان ابراهیمی است و تجسم همراهی پیامبرا ن خدای واحد است که همه آنان چراغ های هدایت شان را از یک پنجره دریافت کرده اند !!!            چه غم افزا ست , که بجای کسب هویت از موسی کلیم, دراعماق زمین , به دنبال کاخ حکمروائی یکی از شاهان دوران عتیقی دولت یهود , مسجد قدس ,   نماد دوستی بشریت را به ویرانه تبدیل کنیم!؟  ********************************************  شما , آقای ناتان  یاهو :        پروتکل هرتسل ,{اساسنامه صیهونی }   را کلمه به کلمه میدانید , اگر از آن اساسنامه یادی بکنیم شاید : کسانی از ماهییت آن آگاه شوند واز خواب روئیا های  شیطانی , بیدار بشوند !! آمین !          ::::::       1 } ما... قوم یهود , قوم برگزیده خداوند هستیم .....و...وارث کره زمین ؟  2}  باید  تمامی حکومت ها در سراسر جهان دست نشانده ما باشند !!....3} برای این هدف , اقتصاد آنان   باید در دست ما باشد   4} دراین مسیر , تنها مزاحمان ما : جوانان ملت ها هستند......جوانان....جوانان.....!!!!؟؟؟؟     5} برای خنثی کردن این مزاحمت : باید بوسیله دختران و...پسرانمان....و با استفاده از , سکس , الکل...و.....{ آن مرحوم...کراک.. وشیشه و روانگردان ها را نمی شناخت }جوانان را زمینگیر خواهیم کرد .*********  شما در اجرای بند های :2 و3 و4 و5 درغرب موفق شده اید : بر اقتصادشان , قوانین شان , وسائل ارتباط جمعی شان سیطره دارید , واز همه مهم تر : جوامع غربی را در فاضلاب سکس و الکل به دام انداخته اید !!!!!  من از یهودیان آزاده وپیروان راستین سپاس گزارم , آنان همواره بیدار بوده وهستند !!                     ******* عید میلاد عیسی مسیح !  پیام آور عشق ورحمت خداوند در راه است .......میدانی که حاکمان اشغالگر رومی شرمشان آمد وحکم بر صلیب شدن آن عزیز ندادند اما.....خاخام های دنیا پرست , با استفاده از نا آگاهی مردم , حکم شیطانی شان را صادر کردند !!!********    وچه تصویر درد ناکی : از آیه های زمینی {فروغ فرخ زاد } : مرداب های الکل , با آن بخار های گَس مسموم , انبوهِ بی تحرکِ روشنفکران را , به ژرفنای خویش کشید ند وموش های موذی , اوراقِ زرنگارِ کُتُب را, در کُنجِ گنجه های کهنه جویدند !!! انسان های بیدار : یهود , مسیحی  و مسلمان , و.......!!!!. بیدار بمانید ...و دیگران را از خواب قرون , بیدار کنید .....لاحول ولاقوت الی................راست گفت .....!!    

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۲۷ آذر ۹۱ ، ۲۲:۳۶
عابدین گودرزدشتی


One Day  , I shall  Come  !! * po et : Sepehry / Sohrab  // روزی , خوا هم آ مد: سُهراب سپهری!!                                                         *******************************************************************   رروزی , خواهم آمد / و پیامی خواهم ا فشاند /> دررگها , نور خواهم ریخت / .........وصدا درخواهم داد : ............... > ای سبد هاتان پُر خواب ؟؟؟!!! ای سبد هاتان پُر خواب : > سیب آوردم , سیبِ سرخِ خورشید   خواهم   آ مد ,   >  گُلِ یاسی ...به گِدا خواهم داد /                                                                                               زنِ زیبای جذامی را , گوشواری دیگرخواهم بخشید / کور را خواهم گفت .......> چه تماشا دارد .....باغ ,         دورِ گَردی حواهم شد ....../ کوچه هارا خواهم گَشت / جار خواهم زد :  آی ....شبنم , شبنم ,شبنم                رهگذاری خواهد گفت ....: راستی را....شبِ تاریکی است ..............که کهکشانی خواهم دادش                          روی پُل دخترکی بی پا ست  ,  دُبِ اکبر را.....برگردنِ او .......خواهم آویخت <<<<<<<<<<<<<<                                                                              >>>>>>>>>>>  هر چه ....دُ شنام.......از لب ها .....خواهم ...برچید  //// هرچه دیوار....از جا خواهم ...برکند                              را هزنان را خواهم گفت ......./ کاروانی می آید ......بارَش لبخند<<<<<<>>>>>>>>>>>>  ابر را , پاره حواهم کرد /.........من گِرِه خواهم زد.....چشمان را ....با خورشید ,  دل هارا با عشق ,  سایه هارا باآب /......شاحه هارا با باد>>>>>><<<<<<<....و به هم خواهم پیوست :                                                                                          خوابِ کودک را.......با.....زمزمه ی ....زنجره ها               باد بادک ها....به هوا ...خواهم بُرد /...گلدان ها ....آب خواهم داد  >>>>>>>>>>>>>>>> خواهم آمد...../ در آخورِ اسبان , گاوان , علفِ سبزِ نوازش....خواهم ریخت / مادیانی تشنه ,سطلِ شبنم را....خواهم آورد / خَرِ فرتوتی درراه ...../من مگس هایش ....خواهم زد>>>>>>>>>>>>>>> خواهم آمد , سرِ هر دیواری , میخکی ...خواهم کاشت /.....پای هر پنجره ای ...شعری ...خواهم خواند.../.......        هر کلاغی را ,  کاجی ..خواهم داد.../     مار را خواهم گفت :     چه شِکو هی دارد   غوک !!                         آشتی خواهم  داد / آشنا خواهم کرد /راه خواهم رفت /نور خواهم خورد/....دوست خواهم داشت ............*********************************************************.............      I link  my arm in your , s دست , در دستِ تو...}}سهراب عزیز :                 چه هنگامه ای می شود , چه هنگامه ای ؟! / تداخُلِ دو جُنُون / در گُستَره ی نِوِ شتاری ما /و پیوندِ دوقلم  ,  ونگاه ../..در عرصه ای از انعکاسِ بی تا بی ها   /   در حالتی زِ عشق ........****                                                                                   تا بیائی , قلم ات را , تَعَقُل , بیاموزی / رفته است , از آن طَرَ فِ شعر , بیرون .../  بگذار تا  این تَجرُبَت هم , سهمِ ما باشد / سهمی , غیرِ قابل تفکیک /   در هم , و دست در دست      ****         بگذار , عاقلان , این بار هم , چشم بر گردانند , بی سهمی از جُنون !!  / تنها , مجنون که بیاید , به تماشا ی مان /  دستانِ مارا بَس ! / در راه ,  دست در دست , وسلوک !!!                            *************************************                       با همه کشش درونی ام , نسبت به شما , یا شاید: ارادت !! وسال ها پیر یک انجمن ادبی بودن , نمی دانم شعرِ {روزی خواهم آمد} را در چه حالتی سروده ای ؟ اما , چند و چونِ زندگی با سرطان خون !! ودرد هائ که همراهش بود و تو کشیدی وچشیدی , این گمان را یاری میدهد که : تصاویر این شعر , عصاره همه دریافت های تو باید باشد که  فقط ....خویشاوندانِی که با تو زاویه نگاه مشترک دارند و داشته اند , وبا تکرار تجربیات تو , در درون خویش : آنها را در یافته اند, وبه ادراک مشترک با تو, رسیده اند!!!                                                                              غمگین میشوم که بگویم : تصاویر ی که ارائه داده ای , تصویر ی از انسانی کامل است , که : مسیح وار , بر بشریتی که در اسارت  { خود} ,روزگار می گذراند , فرود آمده و :::پیامی.. خواهد افشاند !! میخواند!!   که نَفسِ : ابلاغِ پیام , شدنی است , اما :...خون ریختن در رگها , و : به آنانی که سبد هاشان  پُراز حواب است{ در خواب کاشته اند , ودر داشت نیز درروئیا , و آنچه برداشت کرده اند , وَهمی در روئیا ست }  , سیبِ سرخِ حورشید , دادن و.......................همه وهمه : سرشار از مهر بانی .....و بخشندگی بی توقع خداگونه , که در نهادِ اوست.......اما : در رویا روئی  انسان با همان ابلاغ پیامِ بی آزار !! بر سرِ پیامبرانِ چه آ مد؟؟ ........حتی با : لا اکراه فی الدین !!! و..............شاید : سهرابِ عاشقِ دانائی !! در تبی سوزان و درد ...درد ...و هزیان...وتبلور همه یافته ها..و آ رزوی رسیدن ....و تحقق آرزوها...با دستانی پُر زمهر...در...مدینه فاضله ای که در آنجا : انسان !!  به استقبالِ آگاهی  می آید ...و قومِ موسی از:پرستشِ گو ساله دست برداشته و...مسیح دیگر مصلوب نمیشود..وازفرعون.....ابو جهل.....استالین...هیتلر...بوش وبن لادن وشرکا.......حبری نیست !!!!! **************************  ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟      دهه چهل , دوران رجز خوانی شاعرانِ شعار !! ....تداخل مجادله {من}ها....با کلام....وسیلی توی گوشِ براهنی یا عربده های ادبی نصرت رحمانی......  و...بزرگانِ سبک نیمائی ....و......سپید !! در کافه نادری .!!! ****** و    سهراب , بود و .......سوالِ : من کیستم ؟  و....راه.....سلوک....رفتن :....                                                                                                                             چه کسی ؟ بود , صدا زد : سهراب !!            آشنا بود صدا.......باید امشب بروم !!                                                                                                      باید امشب , چمدانی را...که به اندازه تنهائیِ من جادارد !!  بردارم و به سمتی بروم ......................                       *****کوچک ترها....سکوت !!    اما: بزرگان : زنده یاد , اخوان : سهراب , مردی ا ست که شعر لطیف زنانه می گوید !!....وفروغ : زنی اساست که مردانه شعر می سراید !!        و اما فروغ !! تنها شاعری است ....که زبانِ سهراب را می فهمد !!!!!          ****       کجا ...نشانِ قدم ... نا تمام  خواهد ماند؟؟<>>>>ادامه <>>                                         

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۱ ، ۰۱:۲۷
عابدین گودرزدشتی

میلیون ها انسانِ گرسنه > نابودی جنگل ها > گرمایشِ زمین > تِسونامی و عواقبِ طوفانی و مرگ و بی خانمانی > مرگِ زودرس { سکته-سرطان و.......}  کّشتارِ بیرحمانه جانداران > و........  نابودیِ کره زمین !!!................. برای .....روزی پنجاه گِرَم .....پروتئین !!!!؟؟؟؟    دستت بی بلا ....ای انسان......ای اشرفِ آفرینش .....ای عزیزِ خدا !!                                                 $$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$؟علم تغذیه میگوید : انسان در هر روز:  به سی تا پنجاه گرم !! پروتئین نیازدارد . دوگونه پروتئین در دسترسِ انسان است : 1} حیوانی , 2} گیاهی .  * منابعِ حیوانی : ا ندامِ حیواناتی مثلِ گاو,گوسفند, خوک و......چه اهلی وچه وحشی و پرندگان , اهلی و وحشی...و آبزیان ...ماهی ها , میگو و.......* ومنابع پروتئینِ گیاهی : هرچه از خاک میروید ویا ما در خاک  میکاریم و برداشت می کنیم . > یک پیاله عدسِ پخته درروز کافیست , هفتاد گرم سویا { هرگرم :  86 درصد پروتئینِ ناب }بیشتر از 60 گرم  بس است , کنجد , سرشار از پروتئین و رو غن اش که اَرده نام دارد : اُ مِگا 3 می باشد > و در همه گونه های سبزی جات , میوه ها , حبوبات مقداری پروتئین یافت میشود : ممکن است شما مرا متخصص تغذیه بدانید , خیر , به عرض میرسانم : در سال 53 با کتابهای دکتر شهرستانی و خامخواری آوانِسیان آشنا وسپس به مدت یک سال  خام خوار شدم , اما  به دلایل شغلی و خانوادگی رهایش کردم . باور بفرمائید , همیشه بخاطر حالِ خوب ام در آن سال , وازدست دادنش متاسف بودم . حالا ششمین سالِ گیاه خواری ام را ادامه میدهم , البته با هفته ای دو وعده صد گرم مرغ یا ماهی و از لبنیات گاهی مختصری پنیر یا کشک , البته تجربه کرده ام که نیازی به این 150 گرم لَبَن وگوشت سفید هم نیست : چرا که  در شروع گیاه خواری : به مدت شش ماه فقط  سبزی جات خام می خوردم , بدونِ حتی یک لقمه نان !! تغییرات بدنی ام را { به عنوانِ موشِ آزمایشگاهی } گزارش می کنم :>>> از سال 60 : علاوه بر عوارض موج انفجار , دچار پرُکاریِ غده تیروئید شدم , این دو دست به دست هم داده و زمین گیرم کردند  , سپس با دریافت یُدِ رادیو اکتیو , از چاله پرکاری به چاهِ کم کاری سرنگون شدم , بدون اطلاع از امکان کم کار شدن پس از دریا فت اشعه . از ضربان 120 قلب , رفتم به ضربان 50 ؟!  اگر ضربان نبض شما به 50 برسد : به کُما میروید , اما عروق من به علت ورزش مدام در ارتش وکار باغبانی باز است . عوارض مصرف لوُ تیرکسین , وضع تعادل ام را به هم ریخت !!  دیگر به متخصص مراجعه نکردم و خودم با مطالعه متون پزشکی ودارو ها : باور کنید : شده ام متخصص تجربی غدد درون ریز ,       دارویم را عوض کردم با لیوتیرونین , با سرعت اثر بیشتر و هم زمان , شدم : گیاه خوار !! دربدو شروع  , عضلات شُل ووِل , بی رمق و بی حال . روز به روز باادامه گیاه خواری محض {فقط سبزی} رشد عضلات تازه ومحکم وسفت را در بدنم شاهد بودم , حالا با ورود به 73 سالگی : با بدنی ورزیده , کارهای سنگین ساختمانی وباغبانی را انجام میدهم !! و این تغییرات , با شناخت علمی وعملی توانائی های بدن انسان در ترمیم اعضائ با برگشت به تغذیه طبیعی وسالم { هرچه از خاک بدست می آید} , بدست آورده ام : سپاس خدای را , عز وجل..........*******************                                                           در اینجا شمارا در  یافته  هایم , درباره : نابودی کره زمین , تسونامی وسیل وطوفانها ی امریکا , کارائیب , ژاپن , فیلیپین و.........{{باذکر منبع }} سهیم میکنم :از چند سال پیش با کانال تلویزیونی SUPREME MASTER که درزمینه : عنوان های مطلب این صفحه وعرفان شرق فعال است > و سه فیلم مستند جهانی که باهمت سایت: phce.org , بانام فارسی آن: { انسان پاک ,  زمین پاک } , 1} فیلم مستندی از الگور ALGOR معاون سابق رئیس جمهوری امریکا که به خاطر طرح گرمایش زمین واثرات آن بر افزایش طوفانهاو......جایزه صلح نوبل دریافت کرده  2} فیلم مستند : با حقیقت گوشت رو به رو شوید: که می پرسد , جرا الگور فقط کارخانه ها وخودرو هارا عامل گرمایش  میداند؟وسپس ثابت میکند که 80 درصد کرمایش ناشی از گاز NEPAN مدفوع دامداریهای میلیون رائسی امریکا, استرالیا , و.....است وفقط 20 درصد به علت گاز COاست  3} مستند ساکنان زمین که....کشتار شرم آور حیوانات است برای: کیف وکفش چرم وخز............<<<<< انسان های آگاه > موظف به آگاه کردن همه> تا دیر نشده >اقدام کنید!!!!!                                      

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۱ ، ۲۱:۲۶
عابدین گودرزدشتی
  • {{تصویری :  در شوق زدگی دوم خرداد}}                                         .................................................................................................................. همیشهِ تیرگی را  ,                                                                                        ای خواب های زیبای فراموشی , به شما پناه آورده ام                                           *  همین دیروز بود ,    ای خداوندانِ سرشارِ بیداری / همین دیروز بود , که خوابِ طولا نی ام / آشفتهِ آوازِ بهاری شد//...........بر خاستم   ,  / وروزی تمام را , برای تفسیرِآوازشان..گردیدم/........انگار , به خیالی رسیده بودم         به چیزی دست نیافتنی!!                                                                . دیری نپائیدم , که ناگهان :                                                                        آواز های بهاری ام ,  .درناهنخاریِ صداها ...                                                                                           ....گُم شدند !!  ومن ,        ای خواب های زیبای            فراموشی ,                           دوباره باز گشته ام ,                                                                         ورشته های کلافِ درهم پیچیده را ،                                                         ..چون میهمانی دردمند ,               به فراغتِ شما آورده ام !    سرم سنگین شده است ,                                                                            پرده گوشها یم نمی دانند :                                                                                                             صداهای مسلط ,                                                                                                                         در  کدامین پرده اند ؟؟!!        ای خواب های زیبای فراموشی !                                                              ای خواب های زیبای فراموشی !                      

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۱ ، ۰۱:۳۰
عابدین گودرزدشتی

 پیغامِ ماهی ها : س. سپهری

  •  رفته بوُدم سَرِ حوض  ،                                                                                          تا ببینم شاید ,                                                                                                       عکسِ تنهائیِ خود را در آب  :                                                                               آب در حوض نبوُد !!                                                                                              ماهیان می گفتند : { هیچ تقصیرِ درختان نیست }                                  ظهرِ دَم کردهِ تابستان بود ,                                                                                 پسَرِ روُ شَنِ آّب , لَبِ پاشوُ یه نشست ،                                                           وَ عُقابِ خورشید , آمد او را به هَوا برد , که بُرد..!                                                                                                                                                                             به دَرَک راه نبردیم به اُکسیژِنِ آب ،                                                                برق از پوُلَکِ ما رفت که رفت .                                                                    وَلی آن نوُرِ دُ رُ شت ,                                                                                  عَکسِ آن میخَکِ قرمز در آب ,                                                                          که اگر باد می آمد , دل او:                                                                              پُشتِ چین های تغافل میزد :  چَشمِ ما بوُد :                                                      روُزنی بود به اقرارِ   بِهِشت !!                                                                    تو اگر , در طپِشِ باغ , خدارا دیدی ,همَت کُن ,                                   وَ بگو ,                       ماهی ها ,            حوضِ شان بی آب است !                                            باد میرفت به سر وَقتِ چَنار                                                                     من به سرو قتِ خدامیرفتم                                                                                                                            ....................................................................................................................................                ما : من..تو...او...ما....شما.....ایشان : بهترینِ ماهی های اُ قیانُوسِ آفرینشیم .   اشباع , از حضورِ اقیانوس , واقیانوس : اشباع از حضورِ ما  !!   و چقدر غم انگیز است , مجادله ما بر سَرِ : چند وچوُنِ اقیانوُس!!                                                                                                       ............................................................................................................................ ما انسان ها  ،  درخت  , گُربه و سایرِ جان داران , از نظرِ جسمی , از ارگانیزمِ مشابهی پیروی میکنیم !؟         پس تفاوُت در چیست ؟    آفرینش به ما , انسان !! حقِ گُزینش { انتخاب } داده است , با امکاناتِ لازم , برای به کار بُردنِ این امتیاز و.........مسئول بودن !! .....تکرار میکنم :   مسئول بودن , در آنچه در کِشت زارِ زندگیِ مان : میکاریم , و  چگونگیِ داشتِ آن { مراقبت } , ومسئو لییت در رو برو شدن با محصولی که : برداشت میکنیم , بدونِ فرا فکنی....و به دنبالِ شریکِ جُرم گشتن !!!                                            وسایر جان داران , معصوم وبی گناه : از آن چه که نظمِ آفرینش برایشان برنامه ریزی کرده است , دقیق وبدونِ کم وکاست پیروی میکنند وهرگونه خطا , محصولِ دخالتِ جنایت کارا نه انسان است !!                                                                                               .......................................................................................................................   این تکه آینه ای که رو به روی شما ست , با تک تکِ شما , که هرکدامتان , تکه ای از آینهِ هستی { بودن ,  } ,هستید ,  برتری ندارد ,  تفاوتی که هست : درد ورنجیست که درتراش وزدودنِ غبارِ های مزاحمِ دیدن !  کشیده است  !!!! ؟ وآینه کامل : از تما میِ آیات و نشانه های آفرینش است , که : هستیِ حضرتِ عشق را با انعکاسی عاشقانه , در حالتی  ، از نیستیِ و فنای حجابی با نامِ وَهمیِ { خود!!} بازتابی می کند ///// دو تصویرِیکسان وشفاف ,وبه فاصله شش قرن  از دو آینه : از سلسله پیشگامانِ تجربه های درونیِ انسان : آینه اول : کُنفُسیوس , وآینه دوم : مولی علی . وتصویر : درد از توست , و نمیدانی , , و ....درمان ... در ...توست , و....نمیدانی !!!!! تصویری دیگر :  تو...{خود} ...حجابِ  {خود} ی.....از....میان....برخیز :....مولانا....!!               تصویرِ اول , فقط {نگاه} میکنیم , نه به عنوانِ مدعیِ فضول : عارف , علی شناس , مُفَسِر , محقق : چرا که تیتر ها , حجاب های ضخیمی اند : برای :   ندیدن !! نگاه ,  مثلِ چوپانِِ بیابانگرد !! آیا بیشترِ پیام بران ,چوپان نبوده اند ؟؟..........شناور شو در نگاه : شاهد , شهید !!  و........ادراک ! /////////و...تصویر دوم :...{.خودِ } اول , موهوم ..و...ساخته ...ذهنِ ماست....وهمی که با پوچ بو دن اش : جهان را به دیوانه خانه ای بدل کرده است که در آن : کسی احساسِ دیوانگی نمی کند !! وزندگیِ و ارتباط انسانهارا {در کلِ کره خاک } به جهنمی از :کینه , نفرت , ریاکاری , ستم , فقر وآدم کشی تبدیل نموده است .  با کسب معرفت از درون خویش : {خودِ} اول باید گورش را گُم کند , تا ....{ خودِ} بخشنده ومهربان , که از جنسِ حضرتِ عشق است , و در گوشه ای در درونِ ما در انتظار نشسته است .... تا خانه دلِ ما ,ازآنچه جهنمی ست ...پاک شود , واو...به خانه پاکیزه اش : که دِلِ ماست , وارد شود....و.......                .......................................................................................................................     آخرین گفته اسقفِ انگلیسی نوشته بر سنگِ مزارش در تغییرِ جهان, چنین است :                                                                                        درنو جوانی , میخواستم جهان را دگرگون کنم , اندکی که بزرگ تر شدم , دانستم : شدنی نیست ,                                                       خواستم : اروپا را نجات دهم , فهمیدم , کارِ من نیست ,                 گفتم : کشورم را تغییر دهم ......شهرم را .....موئمنینِ کلیسای خودم را .....!!! نتوانستم .  اکنون که به پایانِ عمرم رسیده ام , باورم این است : که اگر تغییر را از {خود}م شروع می کردم چه بسا به تغییر در شهر, درکشور وشاید : به اصلاح جهان میانجامید!!....                                                                                                 ...........................................................................................................................  یادمان باشد : امورِ سیاسی ,  کارِ آینه نیست . اگر چه : هرچه هست ........ کارِ.....انسان است , اما ویژگی سیاست , عدمِ شفافییت است و پنهان کا ری , و رعایت اصلِ نیاز به دانستن : اطلاع رسانی را در دنیای سیاست , شبیه امورِ نظامی , به طبقه بندی  امنیتی میکشاند .  واگرکسی توقع داشته باشد که : اقداماتِ سیاسی , تمام وکمال در دست رس باشد !  از بی اطلاعی اوست !!!  به هر حال : امور سیاسی ,  کمکی به معرفتِ درونی نمی کند .  ااما : معرفت به درون : شناختِ مسئولان را از بازی های سیاسی رقیب افزایش میدهد !! تا تولدِ انسانِ بیدار , یا بیدار شدنِ انسانِ موجود, این گونه خواهد بود !!                              ویادمان باشد:  صداقت ,  درفضای فریب !!....به حماقت !!! بدل . میگردد ؟؟؟!!!!                                                                                              .........................................................................................................................  مولانا جلالدین گفته است : اگر مخاطب ات را عوضی گرفتی ،            در آن صورت ، هرچه گفته باشی چرند و بی هوده است. ودر اوج بی همزبانی مصداق شمس تبریزی میشوی ،       که فرمود : آن خطاط ، سه گونه خط نبشتی :             اولی را ، خود خواندی و غیر ،                                 دومی را ، خود خواندی ولاغیر،                               سومی را ، نه خود خواندی و لاغیر ،                        آن خط سوم ، من ام !!                                              .............................................................................................  روستائی پاک سرشتی به شهر آمده بود،                    سراط ظهر ، باتکه نانی در پیاده رو خیابانی نشسته بود ،                   داروغه به او گیر داد که شهردار گفته است سد معبر نشود، روستائی اندیشید که راه و جا ، ما لک اش خداوند است ، و توجه نکرد به دستور شهردار !       داروغه علاوه بر تنبیه بدنی به او ناسزا کفت : دَیُوس !!                                                                                روستائی این ناسزا را برنتافت و با قدرت بدنی که داشت ، داروغه را به زمین کوبید ، داروغه های زیادی در بندش کردند،  شهردار به فراشان دستور داد که مرتبا و مکرر ، علاوه بر کتک زدن ، آن ناسزای زشت را در گوشش فریاد کنند ،                         روستائی ، تا جان در بدن داشت به اعتراض خود راخون آلود نمود ، تا دیگر رمقی در او نماند !! آنوقت شهردار فرمود بند هاش را بگشایند و ناسزا زا را فریاد کنند ، روستائی ، گرسنه و زخمی تلو خوران در سکوتی از درد ، راه روستا را در پیش گرفت

    تکرار هرستم در مردم بی پناه ، ایجاد عادت میکند!!

    .  ....................................................................................................................

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۲۱ آذر ۹۱ ، ۲۲:۰۱
عابدین گودرزدشتی

به : سُهرابِ سِپِهری.........{ آب را گِل نکنیم !! }                                                                                            *******                                                               خواهشِ سادهِ تو  : حرفِ زمانِ ما بود , از زبانِ ما بود :                     {آب را گِل نکنیم    !!!}
    آب , جاری شدن است                                                                                         آب , شیری ست , زِ پستانِ زمین !!                                                                     کودکان در خوابند !!                                                                                             آب , در بسترِ خود : زمزمهِ بیداری ست !                                                    ****                                             آب , مظروفِ حیات  ،                                                                                          آب , یعنی : جاندار ،                                                                                                آب , یعنی: شدنِ پاک زِ پاک ،                                                                            آب , یعنی :شدنِ جان , از خاک !!                                                                                                                         ****                                                                         خواهشِ ساده تو , حرفِ زمانِ مابود  ،                                                         از زبانِ ما بود     :    {آب راگِل نکنیم}                                                           ای دریغا ,سهراب : آب ها گل شده اند ،                                                           چشم هاراچه کنیم ؟                                                                                                                                                                   چشم ها نا شسته ست                                                                          با چنین آبِ گلین/ شستنِ شان/بیهوده ست   ،                                            وخیالِ کهنه                                                                                                     ازسوالاتِ {نگاهِ تازه}:                                                                                             لاجرم آسوده ست !!                                                                             آب , چرکین شده است/                                                                              آب , رنگین شده است  ،                                                                            وچنین گشت , که هرصییادی /                                                                  صید , از آبِ گِل آلود گرفت/                                                                         وکسی, روشنیِ آب و.....خیالِ مارا........./ هیچ ! جدی نگرفت !!                      ای دریغا سهراب/آبها گِل شده اند !!                                                             

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۱ ، ۰۱:۰۱
عابدین گودرزدشتی

فراموش کن !                                                                                                / پاره کن و بسوزان : ،                                                                                         اوراقِ خاطراتی را ،که باد کرده بود از هوییت های عجیب!       ازخاطرت بِبَر  :                                                                 هر نام وصدائی را ، ازلحظاتِ زیسته !!                                                                                                                                                                                                        برگرد , از جاده هایِ همیشه !!                                                                    آن صدای دعوتی که شنیدی ,از اینجا نبود !                                                                                                 ****                                                                             چه فایده ای دارد ؟  :                                                                                 حضورِ جسمی ات / در درگاهِ باغی :                                                                 که چَشم , چَشم را نمی یاید  :                                                                            حتی برای چیدنِ یک لبخند !                                                                                                                 ****                                                                                این تکیده ای که توئی  ،                                                                                      آغاز کرده است ,    رسیدن را :                                                                             به وصلِ به پا یانِ خویش !                                                                                            پایان ,که نه , آغاز!!                                                                                                                      ****                                                                                    صدایت  , گُم شده بود  , !!!                                                                        عاشقانه های ساحلی ات ,                                                                                       در غریوِ طوفان های بی کسی !                                                                                                                                                                                                                وآیا ؟                                                                                                                         آواز های مهتا بی ات ,                                                                                              هِق هقِ  صادقِ شبانه ات ,                                                                                    در وضوحِ شنیدن بود ؟                                                                                                             ****                                                                             چه فایده ای دارد  :                                                                                    ماندن , در حجمی از ابعاد ,                                                                                  درخاطره گُنگِ رفته بر باد                                                                                  وغبارِ فرصت های , ندیدن !                                                                                                    ****                                                                        آغاز کرده ای  , رسیدن را  ,به آغاز !!                                                                     بشنو !                                                                                                               این صدای توست  , از حنجره های وضوح ,                                                    از پنجرهِ گشوده به اشراق !!                                                                                                                                                                                                                      دعوتی را که همیشه شنیدی ,                                                                      حالا  ، از این پنجره بشنو !!                                                                                  چقدر ، صدا نز دیک تر است ؟؟!!                                                                                                                                     

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۱ ، ۰۳:۴۴
عابدین گودرزدشتی

آیا واژه ها و کلام , درجایگاه راستین خود قرار دارند؟  ..........                       
 *یادآوریِ چند مطلب : 1} جلال الدین رومی , پس از ملاقات با شمس وپس از چهل شبانه روز مجادله {چله نشینی} , به این ادراک دست یافت

 که: کلام , ظرفیت بیان چگونگی حالات درونی انسان را ندارد , و فرایند این دریافت او را چنان دگرگون نمود که حجره تدریس را تعطیل , وکتاب  ها یش را به آب انداخت و زان پس , مولانا شد !!                         2} گفته اند , شرط اول آغاز یک ارتباط کلامی , نزدیک بودن برداشت طرفین از واژه ها است .                                                                                3}واژه ها و متون علوم تجربی از این فاعده مستثنی است .                     4}انسان امروز به تثلیث دچار شده است , بدین معنی , که چیزی می اندیشد , چیزی دیگر می گوید و طوری دیگر عمل میکند !!                        5}آزاد شده ها از اسارت منییت , آزاده گان راستین اند وجدا از موضوع !...............> کچلی مثل من , زلفعلی نام دارد وترسوئی مثل من , شیر علی و.............* مادر بزرگ ها وپدر بزرگ ها میگفتند: پولتیک نزن , یعنی : کلک نزن , حقه بازی نکن . این واژه , سوغات فرنگ رفته ها بود ریشه اش , Politic یعنی : سیاست !! و بنیانگزارش امپراطوری بریتانیای کبیر است , که علیرغم صغیر شدن, هنوز استاد اعظمِ لژ فراما.....ببجشید..فریبکاریست , که اکثر چالش های مرزی در سراسر کره زمین , محصول خط کشیِ دستِ جنتلمن های مبادیِ آدابِ جنایتکار انگلیسی است !!! وحالا : اصلاح....طلب...ما....{ برو به ژرفای واژه } رفته اند آنجا درس پولتیک آموزش می بینند !   جل الخالق...................                    >>>>>>>> خدایا : خودت بفرما تا کجا ؟ ادامه بدم ؟؟؟         راستی ؟ .....تا یادم نرفته !! آقایانِ اصول گرا ....!!! این آینه صاف وسادهِ پشتِ کوهیِ دهاتی : از همه سو رصد کرد:تصویرِ عمودی....افقی...سه بعدی.و پرسپکتیو :..آخرسر چیزی برای انعکاس ,دستگیرش نشد که شمابه کدامین اصول....گرایش دارید؟؟؟  آیات کتاب کریم : لا ریبَ  فیه..............صدق اله...........* کلام آن پیرِ حق.....روح اله....انچنان  روشن بود, که هیچ تفسیر وتاویلی را نیاز ندارد .    آقا هم , سبک گفتمان شان آنچنان شفاف است...که برای توده مردم نیز قابل درک است , چه رسد به شما که خواص محسوب میشوید , اما در عمل در هم اندیشی ساده ترین موارد , دچار چالش میشوید!!! دستِ دعا به سوی تو دارم ....ای ع....ش...ق !!                          *love....عشق !!.به..چه دردِ جان کاهی دچار میشوم : دخترِعزیز بابا , میرود تا کارنامه کارشناسی اش را ازدانشگاه اش دریافت نماید , پسرِ هم دانشگاهی اش که اوهم عزیزِ دلِ مامان است , با نامِ نامیِ عشق , جان اش را میگیرد !!!  پسر اشک ریزان : عاشق  اش بودم , به عشق ام پاسخ نداد,نفهمیدم چگونه کشتم اش !! ....                                                  *انعکاس آینه , ازواقعییت حادثه : پسر در چنگالِ موهومِ بادکنکی بنام : شجصییت {من } , گرفتار است , این موجود : عشق {نیازبه تملک} اش را به دختر , دیکته میفرماید , دختر {که او هم اسیرِ شخصییت ِخو.یش است}, طرف مقابل را به سُخره میگیرد !! چهرهِ{شخصییتِ موهومِ} پسر , شدیدا خراش بر میدارد , پروژهِ تملکِ دختر{ بخوانید:عشق } شکست خورده است !!فریادِ فرماندهِ موهوم شکست خورده در گوشش میپیچد : اگر مالِ من!!! نمیشود , نباید مالِ دیگری  بشود !!پس باید بمیرد !!!! .................این است واژهِ عشق؟!!    دو سایه بجای دو انسان , و دو انسان ,هردو جوان وعزیزانِ دو خانواده , جوانمرگ میشوند !!!!! هورمون های جنسی , شِگِفت انگیز ترین وگرامی ترین هدیه خداوند  , و موتور قدرتمندِ تداوم موجوداتِ زنده ازجمله انسان است  , توام با خلقِ نرم افزار وسخت افزارِ همآهنگ با هم!!                      تا دو بال , با میل و رضایت دوطرف , ناشی از انتخابی آگا ها نه {نه صرفا برای دفع عطشِ نیازِ جنسی , یا مصلحت اندیشی فامیلی , یا دستوراتِ قلدر مآ بانه پدرسالار , نه بانییت  های سوداگرانه مدرن }    باپیوستن به هم , پرنده ای کامل بشوند و باپروازی لذت بخش : راهِ پُر از : ناگهانی هارا  طی کنند و همیشه بیاد داشته باشند که هرگونه نا همآ هنگی در حرکتِ بال ها {{ برتری طلبی یا......}} پرنده  , پرنده.....که نام های دیگرش : خانواده , ازدواج , همسفرِ راهِ زندگی است : زمینگیر میشود و...اندوه...افسردگی ...قتل ....خودکشی.....{{خوش بینانه اش: جدائی }}....روی دست دو فامیل میماند!!!! واگر از آ زادگان باشیم { کمیاب است} ,آبرومندانه : با پذیزشِ این واقعییت که طرفِ مقابلِ ما انسانی آزاد وبا حقِ انتخاب آفریده شده است !! از او بخاطرِ همراهیِ ایامِ گذشته سپا س گوئیم وبا آرزوی شاد کامی برای او .......از هم جدا شویم {انسان ِ آگاه به خویش این گونه است : سخت است ,اما: شدنیست }!!!! آمین!!                 * آزادی : freedom !!!      :::: {ای آزادی , چه جنایاتی که به نامِ تو : منِ انسان , مرتکب شده ام ؟!     آقا وخانمِ آزادی خواه : انگار در پیشگاهِ باریتعالی ایستاده ای وازتو پرسیده اند : خواسته راستین تو از آزادی چیست ؟...{ البته اگر جانِ کلامِ دین را درک کرده ای ! }......واگر  مذهبی نیستی : { انگار تمامیِ بشرییت گوش به زنگ ایستاده اند , تا تو به عنوانِ رهبرِ آنان : بگوئی که آزادی چیست ؟ تا گره گشا ی دردها ی ناشی از , بی عدالتی , سلطه , جنگ, جنایت , وکینه و نفرت وگرسنگی وفقرِ آنان باشد ؟!!!                                                        برای پرهیز از هدر دادنِ انرژی ات در متونِ غربِ مُدرن , میگویم ات که علومِ انسانی غرب :ازجمله , سیاسی , جامعه شناسی و فلسفه ,تا کنون عقیم بوده اند ومیدانم که جه تلاش های کمر شکنی  در این سه مقوله با نییت های گوناگون انجام اما......دردناک است پذیرفتن اش :........عقیم ..!!!                                                                                               واما : دریافت وانعکاس آینه ///..  واژه آرادی { } در اروپا , پس از بر چیده شدنِ سلطه مخوفِ کلیسا و انگیزیسیون {تفتیشِ عقاید } , در محافل روشنفکری بر سر زبان ها افتاد , وبا انقلاب کبیر فرانسه ,با واژه انقلاب همراه شد .                         با انقلاب اکتبر روسیه و تولد فاشیزم وجنگ جهانی دوم که فرایند شکست آلمان در جنگ اول و قرارداد تحقیر آمیز وِرسای بود , و جنبش های کموینیستی و لیبرال , در آسیا , اروپا , امریکای لاتین و آفریقا : این واژه , از ارزش والائی بر خوردار شد !! اما....ریشه یابی فروپاشی ا تحاد شوروی و عقیم شدنِ گثیری از جنبش ها , و آنچه را که امروز در دستان انسان , باقی مانده : گویای این واقعییت است که :......تغییر مرز ها و دولت ها وسیستمها , با هرنام : دستاوردی برای انسان نخواهد داشت , مگر دگرگونی وانقلابی راستین در درون تک تکِ انسان ها درجهت رهائی از منییت ها به وقوع بپیوندد و با درکِ جایگاه والای انسان در زنجیره هستی , در جهانی فارغ از : سلطه , جنگ وگرسنگی ,{ انسان.!!.}.......زندگی انسانیِ خود را سامان دهد !!!!!! و بشود :   عزیزِ خدا !!!                                                                                                               اومانیسم=انساندوستی !!؟؟ پس از عقب نشینی استبدادِ کلیسای قرون وسطی  , و هجوم به ارزشهای اخلاقیِ مسیحییت , فلاسفه غرب نگرانِ سقوط اخلاقیِ جامعه شدند !!  ودرجستجوی یافتنِ جایگزینی برای آن , اومانیسم را را توصیه نمودند .     در این راستا , هنر مندان ونویسندگان نیز , در جا انداختن مفاهیمِ این ارزش , تلاش های بسیاری انجام دادند !!                                                                                        از جمله اندیشمندانی مثل برتراند راسل : مکتب ِاصالتِ وجود را  و................!!!            داستان پردازان ِ بزرکِ روس هم , مثل : گورکی ,  چخوف , داستا یوسکی و................در برانگیختن دلسوزیِ انسان !! برای ..انسان !! ونویسنده سر شناس فرانسوی , ویکتور هوگو: خالقِ بینوایان !! چه خوب درد ورنج مردمان فقیر را به تصویر کشیده است !! البته متفکرانِ بزر گ , علامه طبا طبائی و استادِ شهید مطهری , وسایرِ اندیشمندان ایرانی-اسلامی وعرفای شرقی , عقیم ماندنِ این مکاتبِ را مورد تحلیل قرار داده اند !! و با نگاهی به انسان در غرب , اگر چسب دو قلوی چماق و هویج قانون  را برداریم ,آنگاه جوامع غربی  یا باید به غارها پناه ببرند و یا به جنگل ها !!؟؟               **** رصَدِ آِینه ::::  از کند وکاوِ دو آینه پیش کسوت : دکتر صاحب الزمانی , اولین کسی که : روان کاوی را از تنگنای متونِ نظری وتئوری دانشگاهی , به فراخنای رسانه ی رادیو وبرنامه ای زنده بشکلِ پرسش وپاسخ{کتابِ روحِ بشر } در دهه چهل , به درون خانه های مردم آورد !!     و دکتر علی شریعتی , درد مندی سرریز از : درد های انسان , به مثابه فرایند نا آگاهی {ابزار دستِ فرصت طلبان } !!      دکتر صاحب الزمانی میگوید: در سالون سینما , فیلمی را که درد وفقرِ بیچارگان را به تصویر کشیده نشسته ای , هِق هقِ  همه حضار فضای سالون را پُر کرده , فیلم تمام میشود اما تا پیاده روی خیابان هنوز مردم اشک هایشان را پاک میکنند !! خانم وآقائی که کنار تان بودند ونگرانِ گریه شدیدشان هستی  , در کنار خیابان میبینی که راننده دربِ کادیلاک را باز و به حالتِ تعطیم مانده و,عاقبت سوار میشوند !! در همین لحظه کودکی آدامس فروش را می بینی که با التماس میخواهد از او خرید کنند , کودک وِل کن نیست , آقا عصبانی میشود وبه تختِ سینه کودک میزند ......: گُم شو .....................................؟؟؟   و اما,شریعتی و....ویکتور هوگو !! ویکتورِ دلسوزِ بینوایان بهترین روز های زندگیش را روز گاری میداند که : در کنار پدر گرامی اش در کُلُنی{مستعمره} مراکش{مغرب} در کمال آرامش, زندگی میفرموده اند !! بعلاوه + حضرتِ هوگو , در عرشه کشتی جنگیِ فرانسوی ,در رکابِ بزرگانِ نظامی -سیاسی , در جشنِ بمبارانِ بندرِ الجزیره شرکت کر ده و.......گورِ پدرِ بی نوایانِ گرسنه وانقلابیِ الجزایری ؟؟؟؟    و...انعکاسِ آینه:...از زبانِ سهراب . سپهری:  در روزگارِ شعار منهای شعور زیزلب زمزمه میکند:..درچمنزارِ نصیحت , گاوی را , دیدم ! سیر!!! گاو , که اگر کنبرل اش نکنی : آنقدر میخورد که بترکد!! به چمنزارِ {{ نصیحت }} , که ارزشِ غذائی ندارد , لب نمیزند : او سیر است دیگر!!! .واین است رازِ عقیم بودنِ فلسفه بافی و تئوری سازی های ذهنییتِ بیمار گونه !!!!!................                           


                                                            

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۱۶ آذر ۹۱ ، ۰۰:۰۸
عابدین گودرزدشتی

جناب اقای دکتر محمود احمدی نژاد :        سلام!       با تایپ تیتر ها , آینه اندکی کدر شد وبا تایپ : احمدی نژاد , شفافیت اش,بازگشت !  چرا؟ که آینه : آنچه که , هست ,را منعکس میکند , اگر چه تیتر ها در تقسیم مسئولیت ها در الگوی نطام ما دارای جایگاهی راستین اند, اما .... .     نکته اصلی در چیستان این آینه نهفته است که :{ انسان }را منعکس مینماید !!  انسانی به نامِ محمودِ احمدی نژاد!        

حالا , محمود آقای اهل قسط وعشق وعدل ,{آینه تعارف بلد نیست },    آینه به شما رای نداده چرا که درروندِ چلا خوردن  و   تراش درد ناک کدورت های پلشتی,کسب شفافییت ادامه داشت {و ادامه دارد} وتصاویری غیر شفاف و غلط , مزاحم دیدن واقعیت میشد , حالا , آینه , توانائی انعکاس جامعیت , یعنی : PRESPECTIVEرایافته است .

در انتخابات مجلس ششم کاندید بودم وازکسانی حمایت کردم که زیبا

سخن میگفتند, بر مواردی مثل: جامعه مدنی ,مردم سالاری , گذاراز جامعه سنتی به مدرن , توسعهِ فرهنگی............و حقوق شهروندی وحقوق بشر{این پروژه ریا کارانه نظام سلطه غرب و پیروان هرتسلیِ شان } , تاکید داشتند .        ........             روند انتخاب شما و چیستان فتنه ,وبه میدان آمدن همه سیلی خوردگانِ ازانقلاب اسلامی , چه داخلی , چه خارجی , وتبدیل شدن LODON به ستاد عملیاتی براندازی , نادانی ساده اندیشان درعدم شناخت ماهیت  چپاولگران وروباهِ پیرِ : U.K.ومیراث خوارش  U. S OF AMERICAواروپا ی تحت تسلط سرمایه داران هرتسلی{بنیان گزارِ پروژه شیطا نیِ صیهونیسم }...........و  هزار چهره  گان خیانت کار را افشا نمود  .        آینه , دررصد نشانه های انسان های آگاه وصادق , با بازبینی پروسه شهردار بودن شما و زنده شدن روش مولا علی , درخدمتِ بی منت , وگفتمان عشق , مهرورزی وصراحت دربیان واقعیاتِ جهانی : بیان کارنامه ستمگری مدعیان دروغین  HUMANISM غربی , درگذشته وحال ,درمجامع بین ا لمللی ووسائل ارتباط جمعی ,باپشتوانه آقا ومردم وخون همیشه جوشان شهدا , به آدرس هائی دست یافت و آنها را  کوچه به کوچه منعکس نمود : فارغ ازهیچ خواسته ای از طرف شما ازآینه وبرعکس . .........فرآیندِ این نگاه : یک دعا است :      صدای تو , ماندگار باد........آمین !!    با همهِ آزاد شدگان از اسارتِ غل وزنجیرِ نا پیدای منییت ها !!!





































] }










[



































  





 








ج                                                                   

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۱ ، ۲۰:۳۷
عابدین گودرزدشتی