Kordestan , Dear MISS YOU!! به یادِ کردستان عزیز وطنم !!
چهارشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۱، ۰۵:۴۷ ب.ظ
****** مطلب را پیشکش میکنم به : 1 } به مردمِ مهر بان و بی آلایشِ روستا های : نِگِل Negel , تیژتیژ T ij Tij, موژِژ Moojej وماسان Masan وتمامی ی هموطنانِ کُردم !!! 2} به بدنِ متبرکِ سوخته آن جها دی ی تنهای غیرِ مسلح !! 3} به آن نو جوانِ شهیدِ 14 سا له که : تنها آمده بود !! و گروهانی نداشت 4} به بدن های یخزده و پاره پاره شده شهدا ی گرسنه وتشنه پادگانِ بانه در نوروز 59 !! 5 } به شهدای پیشمرکه های کُرد و شهدای بمباران شیمیائی مردم سردشت و مریوان / و مقاومت مردمی گیلانغرب . ***** سرگرُد قباد میگوید : برای کاری به تهران آمده بودم , باندِ رجوی هنوز ترور مر دم و انفجار ساختمان حزب جمهوری اسلامی ونخست وزیری را شروع نکرده بود و پروژه تاسیس دکه های روزنامه مجاهد و کتاب های رجوی , و مناطره و تحلیل امور کشور انجام میشد . در پارکی نز دیک دانشگاه تهران , جلوی دکه شلوغی ایستادم , در صفحه اول روزنامه مجاهد , دو مطلب توجه ام را جلب نمود : 1 } - بازهم خبر از بمباران شهر های کرد نشین !! 2} - خلق کُرد سوخته { بادرج عکس } !! دو پسر و یک دختر جوان گر دا نندگان دکه گروه رجوی بودند {که امروز گروه مریم / رئیس جمهور دست ساز گروه مذکور است } . با صدای بلند کفتم : برادر مجاهد ، ممکن است بفرمائید کجا را بمباران نموده اند؟ مردی جوان بالباس کُردی ، در کنار دکه ، پاسخ داد : تپه شهدای سنندج !! / حضار ساکت وگوش به زنگ شنیدن این بحث داغ . گفتم : برادران و خو ا هران توجه بفرمایند : تپه شهدا ، تپه ا یست در داخل محدوده پا دگان سنندج ، و ارتش ، حدودا از سال 48 / برای تمام پادگان ها و تا سیسات نظامی محدوده تعیین نمود و تمامی املاک واقع در این محدوده را از صاحبا ن آن املاک خریداری نمود . بعلاوه اجازه دادند که تمامی مصالح ساختمانی به درد بخور را ببرند ، در نتیجه مردم جاده ورودی پادگان شاهدند که این تپه سالهاست که نیمه ویرانه مانده است . در مورد این عکسِ خلق کرد سوخته : عرض میکنم که نیروهای حفاظت جاده ها برای خنثی کردن مزاحمت گروهک ها ، این بدن سوخته را پیدا کردند و او جهادی تنهای غیر مسلحی ا ست که در روستا خدمت میکرده است .
آقائی از حضار سئوال نمو دکه شما اطلاعات زیادی دارید ، شغل شما چیست ؟ / گفتم افسر ارتش هستم و محل خدمتم در رابطه با کردستان است . نا برادر منافق نوجوان فرمود قیافه تان به ساواکی ها میخورد !! گفتم درست حدس زدی ، اما : وفتی که من در ساواک بودم با سازمان C I A همکاری میکردیم ، فکر میکنم سرکار را در آنجا دیده ام !! همه زدند زیر خنده ، ومن با اشاره به عکس دکتر شریعتی کفتم از این عکس خجالت بکش . در طول این گفت وگو ، پسر نو جوانی روی نرده پارک ایستاده بود و مرتبا شعار میداد که : درود بر برادر ارتشی ، برادر با این منافق ها بحث نکن . هنوز صدای آن نو جوان را در گوشم دارم . امید است سلامت باشد !! ***** اگر بخواهم ، شهادت نامه ای را امضاکنم ، برای قاضی ی تاریخ : مینویسم : که مظلوم تر از از مردم مهمان نواز کردستان ایران ، سپاه و سپس ارتش بود ، که ماموریت اصلیشان باز نگاه داشتن جاده ها برای تردد تدارکات برای نیروهای مقابل صدام بود . با شکا ه افسران سنندج زبان باز کند که نیروهای محاصره شده جه کشیدند ؟ / زمین کنار هنرستان شهادت دهد که سرتیپ شهید نصرت زا د : تاکجا مقاومت کرد و چگونه شهید شد ؟ نگاه لیبرالیستی دولت موقت آقای بازرگان { باهمه خیر خواهی صادقانه اش } چقدر در قدرت گرفتن گروهکها از عضو گیری و مجهز به سلاح سنگین شدنشان نقش داشت ؟ سرهنگ اسمائیل علی یار عضو نظامی هیات دولت موقت ، برای مذاکره با سران گروهک ها نبود ؟ که در مدت کوتاهی فرمانده نظامی دموکرات شد ؟ بانام مستعار : اسمائیل سمیتقو ؟ چه کسانی + بنی صدر با ضعیف کردن نیرو های پادگان بانه ، زمینه سقوط قله آربابا را فراهم نمودند که بعد ، با آن همه تلاش سپاه وارتش تا مرز سردشت پاک سازی شُد . پس از آزاد شدن بانه ، تعدادی از زنده مانده ها : از صدها نیروی مخلص سپاه / در شنوک همسفر بودیم ، آرامش چهره این عزیزان ، انسان را دگرگون مینمود یادشان گرامی ! ****** در گیری در تیز تیز !! : { باز سازی صحنه } تیژ تیژ ، روستای بزر گیست که آخرین نقطه مسئولیت سنندج بود وسپس وارد گردنه گاران میشدی که مسئولیت مریوان بود . اخبار رسیده حاکی از حرکت افسران بعثی عراق ، با حمایت گروه دموکرات قاسملو بود ، تا حدود کامیاران آمده بودند ودر برگشتن ، عملیاتی را طراحی و به مورد اجرا قرار دادند . ***** نکته آموزشی در عملیات نا منظم : روشهای عملیات نامنظم و ضد چریک در دوره رزمی رنجر { تکاور } ، باید برای تمام رسته ها اجباری شود وهمیشه در حاشیه مانور ها تمرینات جدی انجام گیرد . که در این مورد بچه های بسیجی آمادگی شان از سربازان بهتر بود وتنها افسران رنجر با آگاهی از روشهای جنگهای نامنظم ، توان خنثی سازی عملیات گروهک ها را داشتند و در این مورد کمبود زیادی مشاهده میشد ! متاسفانه تعداد زیادی از سربازان احتیاط 56 / هوادار گروهک ها در داخل پاسگاه ها بو دند که رکن دوم لشکر نتوانسته بود شناسائیشان کند تا حادثه بمب گزاری سنندج !! **** برنامه حمام روستا : صبح ها زنانه - بعد ظهر ها مردانه . در روز ی که از غروب اش در گیری انجام شد و با عدم آگاهی پرسنل آتشبار توپخانه ، طرح دموکرات ها بر آن ها تحمیل گردید ؛ نوبت حمام آتشبار بوده اما در ساعت دو بعد از ظهر میبینند که هنوز خانمی در حمام است { خانم عضو گروهک و برابر دستور عمل در حمام مانده بود } . در نتیجه موارد تاکتیکی- حفاظتی حمام رفتن سربازان ، درست وکامل انجام نمیشود و علت اصلی این قصور احترام به زنان روستا تلقی میشود درحالیکه او اهل روستا نبوده . خانم حمام کردن را عمدا تا ساعت چهار طول میدهد تا زمان روشنائی کم وحمام سربازان تا تاریکی هوا طول بکشد . گروهک یک ساعت مانده به تاریکی هوا با حمله به نگهبانان مستفر در بالای حمام درگیری را آغاز میکنند . **** سه افسر از یگان منحله گارد جاویدان ، واحد حفاظت کاخهای سلطنتی را به واحد فرمانده قباد اعزام و او باتعیین مشاغل ، دونفر از آنانرا به سمت فرمانده گردان به منطقه برای تحویل و تحول پاسگاه ها فرستاده بود .نکته : واحد فرمانده قباد واحدی عملیلتی بود و مشاغل حساس با دستور رده بالا انجام و ستاد این واحد ، کاربری رزمی را اعمال میکرد . واین روش همه ارتشهای جهان است . ***** بیسیم عملیاتی : از ...به فرمانده قباد ، فرمانده: بگوشم _ پاسگاه زیر آتش خمپاره است = مگر دو بلند قد آنجانیستند؟ _ هستند اما توپچیها در گیرند ، = مگر تحت امر شما نیستند ؟ تا ابتدای تاریکی حل و فصل کنید . ابلاغ کن به بلندقد قبلی . _ دریافت شد تمام . قباد مراتب را به رده بالاتر گزارش وتقاضای بالگرد و افسر دیدبان توپخانه مینماید . _بیسیم پاسگاه: قربان دارند سربازان را در روستا اسیر میگیرند _ قباد ، من با عقاب میآم ، زخمی های فوریتی را آماده کنید . شب میمانم . ***** نیم ساعت به تاریکی مانده ، قباد روی قله مشرف میپرد و بالگرد باید روی پاسگاه منتظر دستور ، ازسمت خودی قبادرا به رگبار می بند ند ، اما باهرگام خط آتش کلاش عقب میرود !! / به اولین سنگر میرسد . پیرمرد پیشمرگه بیدندان می خند د : _ ای ؟ جناب سرهنگ ! دیدی میخواستم بکشم ات ! = قباد ، پیرمرد چرارگبار به سمت من میزدی؟ _ قربان خیال کردم کوموله هستی . + ازاین فاصله دور چجور فکر کردی من کوموله ام ؟ _ این لباس روی دستت رنگ آر.پی.جی است . { او رنگ قرمز آستر کاپشن خلبانی رامیگفت } = مگر کوموله بالگرد دارد ؟ آنرا ندیدی ؟ بوَُخشید قربان . { تو خود حدیث......مجمل } {&} ***** قباد باسختی خشم کور سربازان را کنترل نمود چراکه درصورت ادامه حضور سربازان در تاریکی و تداخُل دوست و دشمن ، امکان افزایش تلفات در کوجه های روستا زیاد بود . بالگرد نشست و زخمی هارا سوار کرد و بلند شد . برای حفاظت از هلیکوپتر ، خلبان با شعاع ملخ هایش رو به بالاچرخ میزد که چیپ روباز وارد شد و سربازی که مغزش معلوم بود و کف جیپ مملو از خون !! بالگرد را علیرغم علامت سر منفی پزشکیار نشاند و یکی از سر بازانی که پایش زخمی بود پیاده شد و سر باز سرشکافته را سوار کر دند . هوا کاملا تاریک و بالگرد غیر مسلح ! / قباد گفت : همه برای سلامت رسیدن زخمی ها دعا کنید . ***** آمارها نشان میداد که یک کامیون و جند قبضه تفنگ ژ 3 / بدست گروهک و نیروی عراقی همراه افتاده و شهید نداشتیم مگر احتمال شهادت سرباز سر شکافته . تنها یک درجه دار یا اسیر شده بود و یا شهید ، که همگی از واحد تو پخانه بودند . سر بازان پایگاه بجای نام درجه دار مزبور ، اورا خلبان خطاب میکرد ند . / دو واقعه شیرین : 1 /از بیمارستان ارتش خبر دادند که سر باز سر شکافته جراحی شده و نتیجه عمل و بیمار هردو خو بند/ سرهنگ قباد با سربازان همگی باجای و بیسکویت جشن گرفتند/ چراکه علاوه بر نجات یک رزمنده ، همه اورا دمست میداشتند چراکه او همیشه با شگرد های خودس به اهالی پایگاه روحیه میداده . 2 / ساعت هفت صبح دیده بان اعلام کرد که دو نفر از تیژ تیژ به سمت پایگاه می آیند : نزدیک تر که شدند : مردی نابینا دست در دست درجه دار مفقود{ خلبان } / جلوی پایگاه سجده شکر بجا آوردند وهمه باصلوات از آنان استقبال نمودند . مرد نابینا برادر درجه دار ی بود که در جنوب خودرو زرهی اش را میزنند و هم آن جا شهید میشود. /گزارش خلبان : قباد باهدیه انعام نقدی به برا در شهید به روایت خلبان گوش میدهد : او همه چیز را گفت ، حمام ، آسیاب ، نیروی دموکرات و افسران عراقی ، سپس در ادامه : تنها یک فشنگ مانده بود که به خانه این مرد که همیشه به دیدارش میرفتیم وارد شدم ، داخل تاپوی آرد که خالی بود شدم و لوله تفنگ را زیر چانه ام گذاشتم که اگر به دست آنها افتادم خود زنی کنم که اسیر نشوم / آن ها همه خانه ها را گشته بودند / اما این مرد آنهارا خام کرد و من سالم خدمت شما هستم ./ سربازان و ستوان پرمانده پایگاه از چالاکی او می گفتندو همگی اورا دوست میداشتند ./ با اعلام به هوش آمدن سرباز جراحی شده جشن قباد و سربازان کامل شد : سپاس خدای را عز وجل! ***** روز اول ::::::::::::::::::::::: روزگار ی بود ، با تداخل شعارها و گروه ها ، به راستی سخت ، به ویژه در امر شناخت حق و باطل برای حوانان ! / امام رعبر بی بدیل انقلاب اسلامی / حمهوری اسلامی نه یک کلمه اضافه ونه یک کلمه کم !!/ اما سه نقاب بر چهره کردانندگان پنهان و پیدای سه طیف ! / که با سازمان های گوناگون و منافقانه بسیار فعال بودند : + حزب توده و شعار حمایت از خط امام + و چب های > چریکهای اکثریت و اقلیت و مائوئیست های اشرف دهقانی و > محاهدین خلق / طیف دوم که باقی مانده هایشان را امروزه ملی مذهبی میشناسند/ وطیف سوم بادرجات تب بالا و پائین : باقیماندگان رژیم سابق که حسرت روزهای طلائی بریز و بپاش آن دوران را می خوردند /که در برابر عاشقان امام : در اقلیت بودند اما با انواع خیانت ها زهر خشم خودرا نشان دادند . ***** کم وبیش جه باهمراهی با گروه های داخل کردستان و جه مجزا در آنجابودند / و هوادارشان هم در داخل ارتش !؟ قباد ، روز اول و معرفی خود ::::::::: بسمهی تعالی : من سرهنگ پیاده ستاد قباد ، داوطلبا نه به کردستان آمده ام و افتخارم این است که پا جای پای دلاور شهیدی مثل سرهنگ نصرت زاد میگزارم ، من ایشان را نمیشناسم اما به روان پاک این شهید و همرزمانش درود میفرستم . اگر هوادار گروهک ها در میان شما هست بگوئید که قبا د اعلان جنگ مینماید با آن ها . پایگاه پُل گِریزه :::::::::::::: این پایگاه در میانه پُل ی بنام گریزه و فرود گاه سنندج قرار داشت که حفاضت از هر دو را به عهده داشت . در بعضی از شبها صدای تیر اندازی از پایگاه آرامش شهر سنندح را به هم میزد و ازطرف دیگر گروهک ها تبلیات راه می انداختند که مثلا چند سرباز و یا چند بسیجی را کشتیم در حالیکه فقط بازی موش و گربه بود تا افراد با تیر انداز ی خوراک تبلیغات آن هارا فراهم کنند . قباد چند بار فرمانده گردان مربوطه را احضار و ضمن توجیه او درمورد شگرد های جنگ نامنظم به او میگفت در برابر ده گلوله یک گربه مرده برایم بیاورید ، اما کفایت نمیکرد . یک شب تاصبح تیر اندازی با کالیبر 50 ادامه داشت که واقعا همه را نگران کرده بود ، انگار 100 نفر به پایگاه حمله کرده اند . حضور شخص فرمانده قباد در محل و خنثی شدن بازی ::::::::::: فردای آن شب فرمانده گردان مربو ط با فرمانده گروهان در معیت قباد در محل پاسگاه رفتند و جریان ماوقع را از نزدیک مورد ارز یابی قراردادند . به راستی حمله ای انجام شده بود و روپوش فوقانی اسلحه سنگر جلوئی مورد اصابت تیر کلاش قرارگرفته و علاوه بر زخم جزئی روی انگشت سرباز مزبور با آثر خونی که تا داخل درختجه های کنارپُل ادامه داشت نشانه زخمی شدن یک مهاحم را نشان میداد / بدنبال خط خون رفتند تامحل پانسمان احتمالی مهاجم . در نقطه ای در داخل انبوه درختجه ها یک بطری خالی مشروب و دوتا استکان دیده میشد / نشانه حضور دو نفر که ضمن نوشیدن ، به نوبت چندتیر به پایگاه شلیک و از انبوه تیر اندازی پایگاه استفاده تبلیغاتی برای بالا بردن روحیه هم پالگی شان بهره میبردند !! فرمانده قباد از لشگر درخواست بلدوزر و ده قبضه تفنگ شکاری نمو د که فورا ارسال گردید . مسافت پانضد متر ی پایگاه از درختچه ها پاکسازی و پایه های پُل تا عمق چهرمتری گود شد / درنتیجه تا مسافت مذکور حتی یک گربه امکان استتار و کمین را نمی یافت / تفنگ شکاری !! :::::::::::::: سنگربندی پایگاه دایره ای کامل با 360 درحه مناسب بود / قباد دستور داد تا یک درمیان به سنکر ها تفنگ شکاری داده شود بعلاوه با پوشش آتش تمامی دایره در تقاطع تیر ساچمه ها قرار میگرفت / دستوربعدی اینکه : اگر گردان تانک به شما حمله کرد غیراز تفنگ های شکاری ، کسی جق تیر اندازی به مهاجم را ندارد { بیچاره گروهک ها تانک شان کجابود ؟ }. همان شد !! / دیگر صدای یک شلیک از پایگاه پُل گریزه شنیده نشد / و مردم و لشگر ، میگفتند : سرهنگ قباد با تفنگ شکاری سنندج را اَمن نمو د !! اعزام یک ستون عمده به مریوان :::::::::::::::: آخرین ستون تدارکاتی به مریوان ، علیرغم پشتیبانی دو فروند کبرا و بالگرد جت رنجر ، باتعدادی شهید و زخمی به مقصد رسید .؟! / در این اعزام بالگرد استفاده نشد ، تنها از چندنفر از پرسنل ورزیده اعزامی از لشگر نوهِد بخوبی بهره بردیم / تا باورکردیم که رزم نامنظم یک دانش ویژه است + یاریهای ها و برکت حضرت حق ! . توجیه پرسنل فرماندهی توسط فرمانده قباد ::::::::::::::::::::::::::::: قباد : دوستان مستحضر هستید که ستون قبلی از توی جوی ها ضربه خورد / بنابر این ضمن روشکنتل خط الراس ها ، تمامی نقاط کور برای دشمن فرصتی ا ست برای ضربه زدن به ما ........................آقایان سوئالی ندارید؟؟ ستوان دادبین : من ازطرف دوستانم از توجیه کامل شما تشگر میکنم ، شما مارا تا رده گروه توجیه فرمودید . {*} قباد :::::: من همراه ستون خواهم بود / شهید شدن آرزوی همه ماست ، اما شهید دادن : نشانه ضعف فرماندهیست !/ ساعت هایتان را با ساعت من میزان کنید / راس ساعت حرکت میکنیم . کزارش قباد به رده بالاتر ::::::::: ستون بدون درگیری و سالم به مقصد رسید . سپاس خدای را . {*}/ ستوان دادبین بعدها بدلیل لیاقت و شایستکی به فرماندهی نیروی زمینی ارتش گمارده شد / امید است سلامت باشد . شهادت میدهم که روال عملیاتی که تقدیم شد ،تصویری کلی از تمامی عملیات ارتش و سپاه در کردستان بود و هرجه غیراز این است : تبلیغات استکبار جهانی و جریان های بومی قدرت طلب است که به دام آن ها افتاده اند /گر در این خانه کسسی هست ، یک حرف بس است !! >>> ادامه دارد
۹۱/۱۱/۰۴